مكافات نامه و گزارش مبارزه با تصوف
ما متن مكافات نامه را كه شرح چگونگی سقوط صفویان از زبان عارف شاعری است كه خود از درباریان شاه سلطان حسین صفوی (سلطنت تا 1135 و درگذشت در 1140) بوده، به طور كامل در همین مجموعه آوردهایم. در میان اشعار وی، به سختگیریهایی كه از سوی فقیهان و عالمان بر ضد درویشان اعمال میشده، اشاره شده است. شاعر مكافات نامه در یك مورد، ضمن بیان دگرگونی ارزشها، از جمله درباره لعن صوفیان میگوید:
شود ركن دین لعن مردان دینعداوت به دانا، به درویش كین
تدینّ بود كینه اولیاصلاح و ورع لعن بر اصفیا «3» همو مخالفت «اهل علم» با «اهل فقر» را از آن روی دانسته است كه عالمان، اخلاق پرهیز را از دست داده، گرفتار اتراف و اسراف شدهاند:
از آن منكر كشف بودند و حالكه رسوا نگردند از جمع مال
از آن دشمن اهل دل بودهاندكه با صاحب دل دودل بودهاند
نمودند ذكر خفی را قرقریا گشت واجب به چندین طرق
نموده ز وجد و سماع اجتنابولی سمعه را كرده فصل الخطاب
فقیری كه پوشید شال نژندنمودند لعنش به بانگ بلند
ولی ترمه خوش قماش لطیفثوابست و سنّت به شرع شریف «4»
چو درویش گفتی «خدایی» بلندچو هندو بكشتند و پس سوختند
اگر «یا ربی» گفت بیچارهایجگر از تف هجر صد پارهای
به اخراج و هجرش نوشتند حكمكه باید شد از ذكر حق صمّ و بكم
______________________________
(1). بقره، 143
(2). بقره، 213
(3). مكافات نامه، بیتهای ش 239- 240
(4). بیتهای ش 342- 349
ص: 600 اگر عاشقی شعر «حالی» بخواندبه رجم و به طردش مجالی نماند «1»
شهادت ز درویش مسموع نیستچو شالش بود كهنه خود كشتنی ست «2»
ز «توحید»، درویش چون دم زدیشدی ممتنع واجب، او ملحدی
چو شوریدهای ترك دنیا نمودبگفتند مرتد شد آن بیوجود «3»
ز توحید حق آن چنان خشمگینكه كافر ز اسلام و ملحد ز دین «4»
به صوفی چنان دشمن آن قوم خركه سنّی به شیعه ز لعن عمر
ز تقلید فرهاد بیدین و دادكمر بسته بر كین اهل سداد
به خود كرده واجب چو ذكر خداكه لعنت فرستد بر اولیا
ز جور و ز كین و ز ترك صوابهمین بس كه كردند ایران خراب «5»
چو عصیان اعیان به پایان رسیددل اهل ایمان هم از ایشان رمید
چو رنجید از ایشان «دل مرد حق»بگرداند حق هم از ایشان ورق «6» گفتنی است كه در فصل الخطاب قطب الدین نیریزی و برخی گفتهها و نوشتههای دیگر وی، كه گزارش آن را در همین مجموعه آوردهایم، اطلاعات دیگری در این زمینه وجود دارد كه بدون آنچه در آنجا، بویژه درباره ارتباط سقوط صفویه با درگیریهای موجود میان علمای ظاهر و باطن آمده، بحث «رویارویی فقیهان و صوفیان» تكمیل نمیشود؛ اما از بابت آن كه تكرار نشود، خوانندگان ارجمند را به مطالعه آن بخش ارجاع میدهیم.
9- علی قلی جدید الاسلام و تصوف
پدر آنتونیو دوژزو، كشیش پرتغالی مسلمان شده دوره صفوی است كه پس از بازگشت از مسیحیت، در تاریخ 14 سپتامبر 1697 [هفتم ربیع الاول 1109] به اسلام گروید و شروع به فراگیری آموزشهای اسلامی كرد. وی با توجه به آموختههای پیشین و پسین خود، توانست آثار جالبی را در نقد مسیحیت عرضه كند. طبیعی است كه این نقدها، در محدوده اطلاعاتی است كه در اصفهان آن روزگار، فراهم شدنی بوده است. ما پیش از این، كتاب سیف المؤمنین فی قتال المشركین «7» یا نقد تورات او را معرفی كردیم و اطلاعات با ارزشی را
______________________________
(1). بیتهای ش 358- 361
(2). بیت ش 363
(3). بیتهای ش 367- 368
(4). بیتهای ش 379
(5). بیتهای ش 388- 391
(6). بیتهای ش 442- 443
(7). جدید الاسلام، علی قلی، سیف المؤمنین یا نقد تورات، به كوشش رسول جعفریان، قم، انصاریان، 1375
ص: 601
كه از وضعیت تفكر مذهبی موجود در اصفهان دوره اخیر صفوی در آن بود، به دست دادیم.
بدون آن اطلاعات، مرور این بخش از این مقاله، بهره كافی را به دست نخواهد داد.
این شخص، در فضای فكری دو سه دهه اخیر صفوی، به احادیث ائمه شیعه سخت علاقهمند شده و از تفكر فلسفی و صوفیانه، فاصله گرفت. وی متأثر از اندیشههای علامه مجلسی بوده و با توجه به نگرش تحلیلی خود، هم در نقد تورات و هم در این رساله، كوشیده است تا ریشه تفكر صوفیانه و ابعاد آن، به ویژه ارتباطش با تفكر مسیحی را نشان دهد. وی در كتاب نقد تورات نیز مطالبی درباره تصوف و فلسفه دارد كه نقل آنها در این مقدمه خالی از فایده نیست.
وی در اینباره مینویسد: و هر گاه ثابت شد كه بهشت جسمانی را خداوند عالم آفریده است، الحال نصارا كه بهشت جسمانی را انكار میكنند و میگویند كه بعد از موت تا قیامت و بعد از قیامت، ابدا بهشتی به غیر از دیدن خدای تعالی نمیباشد، بگویند كه این بهشت جسمانی كه از این فقره تورات وجود آن ثابت میشود، چه بهشتی است؛ و حكما كه در انكار بهشت جسمانی با نصارا متفق شدهاند و خود را نصرانی كردهاند و میگویند كه نفس ناطقه بعد از مفارقت بدن، هر گاه تحصیل كمالات كرده است از تخیّل و تصوّر كمالات خود ملتذ میشود و آن لذّتها بهشت اوست، بگویند كه آن بهشت جسمانی كه از احادیث اهل بیت علیهم السلام و آیات قرآنی ثابت میشود و این فقره تورات نیز بر وجود او گواهی میدهد، چه چیز است؛ و نصارا كه انكار بهشت جسمانی را میكنند، بگویند كه این بهشت جسمانی كه خدای تعالی آفرید، هر گاه انسان به آن جا نمیرفت، برای چه آفرید و از برای كه او را موجود میدارد.
ایضا درباره آنها مینویسد: چنانچه صوفیان كه نصارای این امّتاند، باز بر این طریقهاند كه اعتمادی بر دین و احكام دین ندارند و میگویند سعی باید كرد كه به صاحب دین رسید و با او متحد شد و در اكثر مادهها عقل را مخل و نامناسب میدانند و از این جهت است كه دیوانگان را بسیار دوست میدارند و به ایشان اعتقادها دارند و میگویند كه طریقه و رویّه ما را عقل ادراك نمیكند و به ریاضت باید بر این كس كشف شود و چون تحصیل علم و پیروی عقل را جهل میدانند، از این است كه هر یك پیر جاهلی پیدا كرده، دست در دامان ارادت او میزنند و با این اعتقادات خود را مسلمان میدانند و با خود فكر نمیكنند كه از این استخفاف، یعنی حقیر شمردن دین و تحصیل علم احكام دین، استخفاف علمای ابرار لازم میآید؛ و از آنجا تجاوز كرده به استخفاف ائمه هدی علیهم السلام و از آنجا به پیغمبر- صلی الله علیه و اله- و از آنجا به خدا میرسد و این جماعت معجزاتی را كه خدای تعالی به پیغمبران و اوصیای پیغمبران خود كرامت كرده است، اعظم از آنها را به هر
ص: 602
درویش بدكیشی نسبت میدهند؛ حتی این كه درباره حاجی قادر عاشق آبادی كه هنوز خود را از كثافات كوت كشی [كذا] پاك نكرده است، اعتقاد دارند كه معجزات از او ظاهر میگردد و با وجود چنین عقیدهها باز میگویند كه ما به حضرات ائمه معصومین علیهم السلام اعتقاد داریم و این تیرهدلان فكر نمیكنند كه سنّیان چون به غیر از امامان ما به امامت سه نفر قایل شدهاند ما آنها را ... میدانیم، پس هر گاه [صوفیان] ایشان كه بعد از ائمه ما تا حالا هزار پیر پیدا كردهاند و از برای هر كدام، معجزات بسیار نقل میكنند و به امامان بیحد و پایان اعتقاد دارند، چون میشود كه ایشان كافر نباشند بلكه به طریق اولی كفر این طایفه زیاده از ... خواهد بود.
وی كه پولس را مهمترین عامل انحراف مسیحیت میداند، عرفا و صوفیان ایرانی را نیز تابع آنها دانسته است. وی درباره پولس- كه وی او را ببلوس خوانده- چنین مینویسد كه او «در جواب سؤالی كه ایشان از او كرده بودند كه مأكولاتی كه به بتها قربانی شدهاند بخورند یا نه، میگوید كه پس بدانید كه در دنیا هیچ بت نیست و هیچ خدای نیست مگر یك خدا و ببلوس در ضمن این زهر قاتل، میخواهد به نصارا بفهماند آن وحدت موجودی را كه شیخ شبستری نمیدانم از ببلوس یا از استاد او افلاطون فراگرفته، در لباس این شعر به مریدان خود فهمانیده است كه:
مسلمان گر بدانستی كه بت چیستبدانستی كه دین در بت پرستی است یعنی اگر مسلم به وحدت موجود قایل باشد و بنا بر آن اقرار داشته باشد كه بت هم خداست، پرستیدن بت را هم خدا پرستی خواهد دانست؛ زیرا كه بت در خود چیزی نیست به غیر از یك خدایی كه در همه چیز است.»
از رساله رد جماعت صوفیان كه در ادامه همین بحث به چاپ خواهد رسید، به دست میآید كه صوفیان در آخرین سالهای سلطنت صفوی، علی رغم مخالفت علما، همچنان فعال بودهاند. مؤلف اشاره به همراهی و همكاری برخی از بازاریان با صوفیان دارد كه جلساتی را برگزار كرده و سور وساتی نیز به صوفیان میدهند: «پس در این زمان، اكثر مردم كاسب و عوام الناس و سایر شیعیان را چه ضرورت داعی شده است كه به هزار زحمت، دو سه دیناری از كسب خود بهم میرسانند و شبهایی در خانه خود مجمعی میسازند و جمعی از متصوّفه را كه هر كدام به مطلبی فاسد طالب مجامع چنینی هستند، میطلبند و بعد از ذكر اوصاف مشایخ صوفیه كه از اقوال ایشان ظاهر میتواند شد كه دین و مذهب درستی نداشتهاند، به خوانندگی و ذكر با غنا و های و هو و دست و پا افشانی كه سوای هضم آن طعام فائدهای بر آن مترتب نمیشود، مشغول میشوند.» وی در جای دیگری با اشاره به فراوانی متصوفه، شاه را مانعی بر سر راه رشد آنها عنوان كرده و مینویسد: «همچنان كه
ص: 603
حالا به نحوست حكمت در بلده اصفهان، چندین هزار ملحد بهم میرسند؛ اما به اعتبار غلبه و كثرت علمای دینی كه فقیه و تابع احادیث اهل بیتند، و از بیم تند باد غضب پادشاه اسلام الحمد لله و المنّه غبار وجود ایشان پیش چشم كسی نمیتواند گرفت، بلكه خفّاش وار روزها در زاویهها، زنّار كفر خود و الحاد را ظاهر ساخته، شیطانوار به آن زنار صید دلها مینمایند.»
وی در این رساله، از كسانی كه مدرسه میسازند و موقوفاتی برای آنها تعیین میكنند، میخواهد تا اجازه تحصیل حكمت و تصوف را در این مدارس ندهند. «1» او تفاوتی میان حكمت و تصوف نمیبیند و از اساس معتقد است كه باید برای شناخت دین به اخبار و احادیث امامان روی آورد: «مطلب این است كه راه نجات در آن است كه شخص كمر متابعت احادیث اهل بیت را بر میان بسته، از جاده شرع شریف تجاوز نفرماید؛ نه این كه مثل صوفیه اعتقاد فاسده از تتبع كتب و اقوال حكمای یونان پیدا كرده، خود را در نزد مردم عوام الناس، كامل به قلم بدهند.»
وی شرح میدهد كه حكمت خوانی در اصل، در فرنگ است و آنها اگر میخوانند با دقت میخوانند؛ اما در اینجا بدون دقت میخوانند و در هر حال، هر دو بر خطا هستند. او از این كه طالبان علم به جای حدیث به حكمت روی آوردهاند، سخت بر آشفته است. در عین حال به این نكته اشاره میكند كه در آن روزگار شهریه طلاب، كه از موقوفات به دست میآمد، تنها در صورتی به آنها پرداخت میشده است كه دروس حكمت را هم بخوانند.
در غیر این صورت پولی دریافت نمیكردند. نگاهی به آثار تألیف شده در قرن دوازدهم نشان میدهد كه آثار فلسفی فراوانی در همین دوره تألیف شده است. این در حالی است كه مشی مرحوم مجلسی و پیروان وی، عدم موافقت با این قبیل مطالب بوده است. دلیل آن وجود سنت قوی و ریشهدار حكمت خوانی از پیش از صفویه در ایران است كه به نوعی به تشیع نیز منتقل شد. البته از پیش، در خود تشیع هم سابقه داشت و نمونههایی مانند ابن میثم بحرانی و سید حیدر آملی مطرح بودند، اما بیشتر متون این دو سه قرن متعلق به مكتب شیراز است كه علائق رسمی تشیع پیش از عصر صفوی ندارد. نمونه روشن آن، جلال الدین دوانی است. تصوف و فلسفه مشّائی هم توسط ملا صدرا یكی میشود و تشخیص مرزها دشوارتر میگردد. مبارزه برخی از علمای دوره اخیر صفوی با حكمت و تصوف به صورت یكجا، به دلیل مشاهده تلفیق این دو در مكتب ملا صدرا بود. مؤلف از كسانی هم یاد میكند كه دیگر از درویشی صوفیه به ظاهر پرهیز میكنند؛ اما در باطن علاقهمند به تصوفند و گاه و بیگاه با آنها همراهی دارند:
______________________________
(1). این شرطی است كه در وقف نامه مدرسه مریم بیگم كه در چهار راه نقاشی اصفهان بوده، گذاشته شده بوده است. در این باره بنگرید: «كتاب و كتابخانه در دوره صفوی» در همین مجموعه.
ص: 604
«و این غریب است كه در این اوقات، مردم اعزّه و غیره هستند كه از راه تسویلات شیطان، از اطوار متصوفه شكفته خاطر میشوند و هر چند كه در ظاهر به مردم نمینمایند كه ما صوفی میباشیم، هر وقت كه میشنود كه متاع كاسد صوفیه نزدیك است كه رواج بهم رساند، ایشان دلال میشوند و هر زمان كه آوازه ذكر و های و هوی صوفیه برمیخیزد، اگر از ایشان بر آید مطرب میشوند. و اگر نه لا اقل طربناك میگردند. و به همین معنا كه در میان مردم به صوفی اشتهار ندارند، از آن مذمّتی كه بر صوفی وارد میآید، خود را سالم میدانند.»
پایه استدلال او در این رساله، چیزی كه سایر عالمان ضد صوفی به آن توجه نداشتند، بر این نكته است كه قرابتی خاص میان نصارا و متصوفه وجود دارد. هر دوی آنها به نوعی به حلول خدا در غیر خدا باور دارند، نصارا درباره مریم و عیسی مدعی چنین مطلبی هستند و صوفیه هم با وحدت موجود، چنین باوری را دارند. وی در این زمینه به اشعار شبستری هم اشاره كرده است.
مؤلف در مبارزه با تصوف، خود را صاحب حق میداند؛ به این دلیل كه تصوف با مسیحیت قرابت خاصی دارد و مؤلف كه مدتی پادری یعنی كشیش بوده است، این قرابت را به خوبی تشخیص میدهد. او با اشاره به این كه زمانی پادری و متخصص در این حكمت بوده مینویسد: «و اگر چه در آن حكمت گمراه كننده، عالم و استاد بودم، امروز به توفیق خدای تعالی از شاگردی علمای اخیار و احادیث ائمه اطهار علیهم السلام كلاه افتخار به آسمان میرسانم و حالا قریب دوازده سال است كه چون دانستم كه آن راهی كه از متابعت حكما به دست میآید، راه جهنّم است و حكمت ایشان پلی است كه بر روی جهنّم كشیده است كه هر كه قدم در آن میگذارد، نمیشود كه نلغزد و به جهنّم فرو نرود، لهذا دست از آن راه برداشته، حرف در او نزدهام و خوشم نمیآید كه لب را به گفتگوی اقوال ایشان بجنبانم».
و در جای دیگری مینویسد: «كمترین سعی میكنم تا زندهام، جهد خواهم كرد كه شما را به شیعیان اهل بیت بشناسانم تا آن كه آگاه باشند و از شما فریب نخورند».
نسخه رساله: از این رساله، تنها یك نسخه شناخته شده است و آن نسخه كتابخانه سپهسالار (شهید مطهری فعلی) به شماره 1623/ ع (رساله سوم مجموعه) میباشد.
به هر روی، این اثر میتواند گوشهای دیگر از نزاع فقیهان و صوفیان این دوره را نشان دهد. در اینجا، باید به جای فقیهان اصطلاح عالمان را نهاد كه اشاره به كسانی است كه به علوم رسمی و ظاهری بیش از آنچه نامش علم باطن است، علاقهمند هستند؛ گر چه برخی از اینان فلسفه را قبول داشتند و مخالف تصوف بودند، و برخی با هر دو یكجا مخالفت میكردند.
ص: 605
13 رساله اصول فصول التوضیح مناظره علمی- نوشتاری محمد تقی مجلسی و محمد طاهر قمی در باب تصوّف
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد للّه رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله اجمعین.
اما بعد بر ضمایر زاكیه ارباب انصاف پوشیده نماند كه یكی از علمای امامیه رسالهای در ذم طایفه متصوّفه تألیف نموده و حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی ردّی بر مؤلف رساله مزبوره، قلمی گردانیده و به نزد مشار الیه ارسال فرموده و مومی الیه ردّی بر ردّ او تحریر نموده و به خدمتش فرستاده و چون ردّین مزبورین [مذكورین] «1» در حواشی رساله مسطوره مرقوم بوده، دیگری آن را به ترتیب، در متن كتابی جای داده و مشتمل بر بیست و سه باب گردانیده، هر بابی محتوی بر چهار فصل و آن را توضیح المشربین و تنقیح المذهبین نام كرده. و چون مرتّب، فصل چهارم را از هر باب كه در بیان محاكمات اوست بسطی داده، به خاطر این شكسته رسید كه آن فصول را محذوف ساخته، به مقالات مناظرین اختصاص [اختصار] دهد و محاكمه را به مطالع منصف حواله نماید و بعد از اتمام، آن را مختصر التوضیح [اصول فصول التوضیح] نام كند؛ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. «2»
فصل اول از باب اول: ماتن [ملا محمد طاهر قمی] در اصل رساله میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین. اما بعد، چون دید كه بسیاری از شیعیان و دوستان علی بن ابی طالب علیه السلام بنا بر نادانی از اهل علم، فریب جمعی از غولان راه دین خورده، نعره كردن و دست زدن و برجستن و چرخیدن و عشق بازی با امردان را عبادت و طاعت پنداشته، از راه شرع
______________________________
(1). مواردی كه در كروشه آمده، نسخه بدلها یا اضافاتی است كه از رساله موجود در كتابخانه آیة الله مرعشی بر متن افزوده شده است. طبعا تفاوتهای جزیی گزارش نشده است.
(2). بقره، 213
ص: 606
و دین به غایت دور افتادهاند، بنا بر این بر خود لازم دانست كه ایشان را دستگیری كرده و راهنمایی نموده، به شاه راه شریعت نبوی و طریقت مرتضوی برساند.»
فصل دویم از باب اول: محشّی كه عبارت از حضرت مولانا محمد تقی بن مجلسی است میفرماید: اگر مطلب مولانا هدایت بعضی از عوام است كه به سبب جهالت، بعضی از اعمال ناشایست میكنند، بد نیست؛ و لیكن اعمال ایشان قدح در طریقه محموده اولیاء الله نمیكند؛ چنان كه اعمال جهله طلبه، قدح در طریقه طلب علم نمیكند. مناسب آن بود كه اول طریقه محموده اولیاء الله را بیان فرمایند و بعد از آن در مقام قدح در اعمال ایشان در آیند كه این طریقه ایشان نیست. [با آن كه افعال مسلمین محمول بر صحّت است.]
اولا ممكن است كه بعضی از حركات به واسطه ملاحظه جلال الهی از ایشان واقع شود و یا به واسطه خلق قلق و شوق در محبّت الهی بیتاب شده، بیشعورانه از ایشان بعضی از كلمات و افعال صادر میشود، «1» چنان كه از جنید منقول است كه در حال اضطراب دست خود را بالا برد و چون از آن حال باز آمد، به اعانت دست دیگران آن دست را به زیر آورد، تا آن كه به زیر آوردن شبیه دست بالا بردن نباشد. «2» با آن كه اگر سهوی كنند از كجا معلوم شد كه این را كمال میدانند، با آن كه اكابر ایشان همگی اینها را نقص میدانند؛ قطع نظر از آن كه حرمت اینها ظاهر نیست، «3» بلكه مشهوری است، «4» و الله یهدی الی صراط مستقیم.
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: در «توضیح» آمده: كذا كان بخطه الشریف؛ و لا أدری أن المیم و الیاء زائدتین اجریانهما بقلمه من كراماته او عدم شعوره لقلقه و شوقه فی محبة الله؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(2). در حاشیه مرعشی: صاحب كتاب «توضیح المشربین و تنقیح المذهبین» میگوید كه، بر فرض صحّت این افسانه بیسند و ثبوت اسلام و ایمان آن رافع ید، مگر حضرت آخند نمیداند كه قول و فعل معصوم است كه سند است و متمسك شدن به اقوال و افعال غیر معصوم بد است؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(3). در حاشیه مرعشی: حضرت آخند در این فصل اشارت فرمودهاند به آن كه، آنچه ماتن در فصل اول بیان نموده است از كردار حلاجیه، ناشایست و قبیح و زشت است؛ اما گمان دارند كه بعضی از پیران این طایفه از اولیاء اللهاند و باز احتمال راه دادهاند كه آنچه از حلاجیه سرزند از این اعمال ناشایست، اضطراری باشد به دلیل افسانه بیسندی كه از جنید نقل فرمودهاند. رساله «سلوة الشیعة» سراپا نقض این مطلب است؛ باید كه حضرت آخند مطالعه فرمایند و انصاف پیش آورده تعصب را واگذارند؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
(4). در حاشیه مرعشی: صاحب «توضیح» میگوید كه عدم ظهور حرمت افعال مذكور نزد حضرت آخند به سبب قصور تتبع است. حضرت الله تعالی، جناب آخند را توفیق بخشد كه بعد از تتبع تام نور ظهور حرمت آن امور بر پیشگاه ضمیر منیر ایشان البته پرتو خواهد انداخت؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
ص: 607
فصل سیم از باب اول: ماتن [ملا محمد قمی] «1» در جواب محشّی [مجلسی] میگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد، مخفی نماند كه فقیر در نوشتن جواب گفتگوهای ناخوش حضرت آخوند متردّد بودم؛ پس به استخاره رجوع نمودم، استخاره نوشتن خوب آمد و استخاره ننوشتن بد. بنا بر این متعرّض جواب شدم. بر حضرت آخوند پوشیده نماند كه مقصد كمترین از نوشتن رساله، هدایت اهل انصاف است و امید هست كه هر كه جهل مركّب در نفس او محكم نشده باشد، به سبب مطالعه آن به نجات پی برد.
عزیزا! در آخرهای رساله «2» دعوای مجاهده و ریاضت و كشف و تصفیه باطن نمودهاید، اما درشتیها و ناهمواریها كه كردهاید بر خلاف آن خبر میدهد. مصرع: «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» به همه حال، گفتگو و درشتی و ناهمواری را به جایی رسانیدهاید كه دغدغه آن هست كه بعضی از مریدان شما كه به انصاف متّصف باشند، از شما واسوزند.
اگر چه بنا بر تأویلاتی كه كردار و گفتار تابعان حلّاج را كردهاید، افعال شما نیز قابل تأویل است كه در وقت نوشتن به حال خود نبودهاید، بلكه در حالت بیاختیاری و بیشعوری كه اولیا را میباشد، نوشته شده باشد. به همه حال، اگر چنانچه در جواب شما بعضی گفتگوها واقع شود كه به ظاهر درشت نماید، دور نیست. مصراع: «كلوخ انداز را پاداش سنگ است».
عزیزا! مخفی نماند كه مطلب از جواب، نه تلافی و انتقام است، بلكه چون حضرت آخوند دعوای كشف و تصفیه باطن نموده و در اثبات باطل و ترویج ضلالت كوشیده، خواستم ظاهر سازم كه حضرت آخوند غلط [اشتباه] كرده و در دعوای خود صادق نیست و هر دعوی كه نموده باطل است؛ و اگر مطلب دینی در میان نمیبود، اوقات شریف خود را صرف این گفتگوها نمینمودم. و دور نیست كه به خاطر دوستان و محبّان گذرد كه چه لازم است این نوع رسالهها نوشتن و سفیهان را به ملامت خویش انداختن. اما باید كه فقیر را معذور دارند؛ چرا كه نوشتن این رسالهها اگر چه موجب ملامت سفهاست، اما در ننوشتن آن بیم لعنت خداست؛ زیرا كه در كتاب كلینی از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله نقل شده كه فرمودند كه، هر گاه ظاهر شود بدعتها در امت من، پس باید كه ظاهر سازد عالم علم خود را؛ پس اگر ظاهر نسازد علم خود را، پس بر اوست لعنت خدا. «3»
و مناسب است كه پیش از شروع در جواب، اعتقاد خود را در باب محبّت و شوق كه لازم اهل عرفان است، بیان نمایم تا بر حضرت آخوند ظاهر شود كه مقصود از نوشتن
______________________________
(1). افزوده در حاشیه ملی.
(2). مقصود در بخشهای پایانی رد مجلسی بر قمی است.
(3). كلینی، كافی، ج 1، ص 54
ص: 608
رساله چیست.
مخفی نماند كه آنچه فقیر را اعتقاد است و از طریق اهل بیت معلوم نموده، آن است كه بندگان، حق تعالی را سه نوع عبادت مینمایند: جمعی به طلب بهشت عبادت میكنند و این عبادت مزدوران است؛ و جمعی از ترس جهنم عبادت مینمایند و این عبادت غلامان است؛ و جمعی از روی دوستی و شوق عبادت میكنند و این عبادت آزادمندان است. «1» و طریقه مقرّبان و عارفان و مقصود عاقلان و هوشمندان از ریاضات و مجاهدات، تحصیل این طریقه است؛ و اهل هر مذهب در تحصیل این مقام عالی، زحمتها و ریاضتهایی كشیدهاند و مركب طلب را به هر جانب دوانیدهاند؛ اما هر كه پیروی به اهل بیت نبوت كه هادیان راه محبّتاند، نمود، به سر منزل مقصود رسید، و هر كه به فریب غولان راه دین پا از متابعت ایشان كشید، در بیابان ضلالت هلاك گردید.
و فقیر در بیان شوق و محبت از طریق اهل بیت نبوی احادیث بسیار جمع نمودهام و مدتی است كه شروع در تألیف كتابی در این باب نموده و آن را به مقامات المحبین موسوم گردانیدهام. امید كه به دستیاری توفیق به اتمام رسد. و بدان كه عابدان و ریاضتكشان اهل سنت كه مخالفان اهل بیت نبوتاند، چون به وادی تحصیل محبّت افتادهاند، اجتهادات باطل كردهاند و خیال فاسد نمودهاند و بر گمراهی خود ضلالتها افزودهاند و در طریق طاعت، بدعتها اختراع [و اختراعها] نمودهاند؛ چنان كه فقهای ایشان چون ابو حنیفه و برادرانش، چون كه از اهل بیت كناره نموده و به رأی ناقص خود عمل كردهاند، در مسایل فقهیه به غلطهای عظیم افتادهاند و عالم [عالمی] را به ضلالت انداختهاند. و نشان ریاضت كشان اهل سنّت را كه تابعان حلّاج و بایزیدند، در رساله ذكر نمودهایم. و از جمله نشانههای ایشان كه در رساله ذكر ننمودهایم، آن است كه این طایفه خود را عاشق میخوانند، و نسبت عشق به حق تعالی میدهند، و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله كه هادیان راه محبّتاند، این لفظ را چون نام مرضی است سوداوی، در دعاها و احادیث خود استعمال نمینمایند؛ بلكه به لفظ شوق و محبّت اكتفا میكنند و تابعان ایشان نیز در این باب پیروی ایشان نمودهاند؛ و طریقهای كه فقیر در محبت و شوق اختیار نمودهام، طریقه عارف كامل شیخ صفی [735] است و شیخ ورّام بن ابی فراس [م 605] و ابن طاوس [م 664] و احمد بن فهد حلی [م 841] و ملا احمد اردبیلی [م 993] و غیر ایشان از عارفان شیعه، رحمة الله علیم.
و از این گفتگوها كه نمودیم معلوم شد كه مقصود ما از نوشتن این رساله، نه نفی شوق و
______________________________
(1). بنگرید: كلینی، همان، ج 1، ص 84
ص: 609
محبّت است، چنان كه حضرت آخوند گمان بردهاند [كردهاند] و بر ما زبان طعن دراز نمودهاند. با آن كه مكرر گفتهاند كه افعال مسلمانان را حمل بر صحّت باید نمود و چون فقیر را این عقیده باشد، با آن كه صاحب این طور رباعیاتم؟ رباعی:
یا رب! به محبّتت گرفتارم سازدر بوته اخلاص تنم را بگداز
از بال و پرم رشته غفلت بگشاشاید كه كنم بر اوج مهرت پرواز
یا رب به محبّتت گرفتارم كناز هر چه نه مهر توست، بیزارم كن
از رحمت خویش بر رخم آبی زنیك چشم زدن ز خواب بیدارم كن
یا رب تو ز قید جسم و جانم برهانوز بند تعلق جهانم برهان
یك جرعه ز شهد شوق در كامم ریزیك باره ز قید آب و نانم برهان
تا بار تعلق، تو ز سر نگذاریخود را باید ز سالكان نشماری
مگذار به راه شوق زینهار قدمتا نگذاری هر آنچه در سر داری
در راه طلب مباش غافل یك دممیساز در این بادیه با درد و الم
بگذر ز علایق كه میسّر نشودطی كردن راه شوق با خیل و حشم
افسرده شدم ز صحبت بیخردانگشتم دلگیر ز صحبت بیدردان
نایافتهام به خلوت معنی راهصورت شده از آینهام رو گردان و بدان كه آن چه فقیر را به نوشتن رساله كشانید، آن بود كه چون داخل دار المؤمنین قم شدم، جماعتی نقل نمودند كه در این شهر، بعضی دعوای رفتن به سماوات میكنند و از چگونگی آسمانها خبر میدهند و طایفه جنّ را خدمتكاران خانقاه خود میدانند؛ و جماعت بسیار از بیخردان به ایشان گرویدهاند. و چون استماع این كلمات واقع شد، غیرت دینی در حركت آمده، در دفع و زوال ایشان كوشیدم و راه آسمانها بر ایشان بستم و به نوشتن رساله، مریدان ایشان را تسلّی نمودم، و ظاهرا كه در این ولا، حضرت آخوند به نوشتن جواب، هنگامه ایشان را گرم كرد و باز ایشان را به ضلالت و گمراهی قدیم انداخت.
و چون مقصود از نوشتن رساله معلوم شد، پس باید كه شروع در جواب گفتگوهای حضرت آخوند نماییم و الله المستعان.
حضرت آخوند در حاشیه صفحه پیش فرمودهاند كه میتواند بود كه از ملاحظه جلال
ص: 610
الهی از اولیاء الله بعضی از حركات سر زند و بعد از آن، حكایت جنید را نقل فرمودهاند.
حاشا كه محبّت الهی موجب این نوع حركات شود كه از تابعان حلّاج و بایزید سر میزند؛ و اگر چنان چه محبت الهی این اثر میداشت، میبایست كه از صحابه پیغمبر صلی الله علیه و اله و اصحاب ائمه علیهم السلام كه سر خیل عارفان و محبّاناند، این حركات ظاهر شود و علما در كتابهای خود نقل نمایند؛ و میبایست كه حضرت آخوند اول اثبات اسلام و ایمان و صلاح جنید به قول ناقلان و راویان شیعه بنماید، و بعد از آن، كرده او را شاهد خود سازد و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دویّم: ماتن [قمی] در اول رساله میگوید: ای شیعیان و دوستان اهل بیت! بدانید كه این طریقه كه مذكور شد، طریقه تابعان و پیروان حلّاج و بایزید و امثال ایشان است. زنهار از این طرز و طور و طریقه پرهیز نمایید. رباعی:
بیرون مرو از راه شریعت زنهارپا در ره منصور خصالان مگذار
هر راه كه بیرون ز شریعت باشدسر منزل آن نیست به غیر سر دار
از راه علی و آل او دور شویگر تابع پیروان منصور شوی
گر تابع بایزید خواهی بودنفرداست كه با یزید محشور شوی فصل دویم از باب دوم: محشّی (ملا محمد تقی) میفرماید كه: عجب از مولانا كه طریقه محققان و موحدان را طریقه حلاج نامیدهاند با آن كه جمیع علمای صوفیه مذمّت حلاج كردهاند «1» و هیچ كس تابع او نیست، بلكه همه متفقاند كه این طریقه اهل بیت رسول خدا است؛ و لیكن چون راهی است در غایت صعوبت، همه كس را تكلیف به این راه ننمودهاند و جمعی را كه از خواص و حواریین ایشان بودهاند به این راه ارشاد فرمودهاند، بلكه همه را تكلیف فرمودهاند، چنان كه بر خبیر بصیر مخفی نیست، و لیكن بعضی تحمل این مشقّتها نمودند و به سعادت ابدی فایز گشتند، مثل رشید هجری و كمیل بن زیاد نخعی و قنبر و سلمان و جابر جعفی و غیر ایشان از اصحاب اسرار ائمه هدی كه علمای ظاهر از جهت عدم ادراك احوال ایشان، حكم به ضعف و جرح ایشان كرده، چنان كه بر متتبع مخفی نیست، «2» و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: صاحب «توضیح» میگوید كه در این مقام، حضرت آخند به مذمومیّت حلاج قائل شدهاند؛ اما زود ورق را برگردانیدهاند، چنان كه بعد از برگردانیدن ورقی، در فصل دویم از باب سیم معلوم گردد؛ ان شاء الله؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(2). در حاشیه مرعشی: مرتب در «توضیح المشربین و تنقیح المذهبین» میگوید آنچه خلاصه آن این است كه حضرت آخند به علم فقه و حدیث شهرت كردهاند و چنان كه اولین موقوف است به دومین و دومین
ص: 611
فصل سیم از باب دویم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند تعجب فرمودهاند كه ما طریقه اولیاء الله را طریقه حلاج نامیدهایم و فرمودهاند كه همه علمای صوفیه مذمّت حلاج نمودهاند. از این گفتگوها ظاهر میشود كه حضرت آخوند، كتب این طایفه را مطالعه نفرمودهاند، بلكه مفتاح الفلاح را نیز ندیدهاند و نشنیدهاند كه شیخ شبستری در گلشن [راز] گفته؛ بیت:
روا باشد انا الحقّ از درختیچرا نبود روا از نیك بختی و كتاب گلشن در پیش این طایفه بسیار عظیم است تا آن كه لاهیجی از عظمای علمای این طایفه است، شرحی بر آن نوشته «1» و ملّای روم كه عمده علمای این طایفه است، و شما او را مرشد خود میدانید، اشارت به بزرگی حلاج نموده، گفته است؛ شعر:
اگر از پوست، كس درویش بودیرئیس پوست پوشان میش بودی
اگر مرد خدا آن مرد چرخی استیقین دان كآسیا معروف كرخی است
اگر كف بر دهن، عرش است معراجیقین میدان شتر منصور حلّاج و اگر چنان چه تتبع كنی، به یقین بدانی كه این طایفه كه تو از مریدان ایشانی، همگی تابع حلّاجند. و دیگر فرمودهاند كه این طریقه را حضرت امیر المؤمنین علیه السلام و فرزندانش علیهم السلام به رشید هجری و كمیل زیاد و قنبر و سلمان و جابر جعفی تعلیم نمودهاند.
حضرت آخوند به این گفتگوها، عوام را فریب میتواند داد، امّا جمعی كه كتب رجال را دیده باشند، كی به این گفتگوها فریب میخورند؛ و لازم است كه حضرت آخوند بیان فرماید كه كدام قول و فعل این جماعت كه تابعان اهل بیتاند، موافق قول و فعل تابعان حلّاج و بایزید است؟
به هر حال بر ایشان تهمت زده، حق تعالی در روز قیامت میان تو و ایشان حكم خواهد نمود. دیگر به این گفتگو طریقه خود را باطل نمودهای، چرا كه به قول شما، این چند كس صاحبان اسرار اهل بیتاند و اهل بیت طریقه تابعان حلّاج و بایزید را به ایشان تعلیم
______________________________
موقوف است به رجال دانی و تتبع احوال روات؛ پس باید كه ارباب انصاف، كتب رجال را مطالعه نمایند تا رجال دانی و فقاهت حضرت آخند را بدانند كه چه دارد، و اگر ایشان را فرصت مطالعه آن نباشد، ما احوال جماعت مذكوره را به جهت ایشان نقل نماییم. پس اقوال علمای رجال در باب هر یك از این چند تن ذكر كرده و بعد از آن میگوید كه، خوب نباشد كه كسانی كه دعوای كشف و كرامات نمایند، این طور غلطهای عظیم كنند و به روشی سخن گویند كه بعضی از مریدان ایشان كه به صفت انصاف متّصف باشند، انكار ایشان نمایند؛ اما ظاهرا حضرت آخند خاطر مبارك جمع كرده، میدانند كه مرید صاحب انصاف و تمییز در عالم بسیار كم است؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(1). لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز در شرح گلشن راز، با مقدمه كیوان سمیعی، تهران، محمودی، 1337 ش
ص: 612
نمودهاند، پس اگر طریقه تابعان حلّاج و بایزید حق باشد، و از تعلیم اهل بیت باشد، میبایست كه تابعان حلّاج و بایزید طریقه خود را از این چند كس كه صاحبان اسرار اهل بیتاند، نقل نمایند، و حال آن كه مشاهده میكنم و میبینم كه تابعان حلّاج و بایزید طریقه خود را به ایشان نمیرسانند، بلكه نام جابر و رشید و كمیل و قنبر و سلمان در میان ایشان معروف نیست، و در كتابهای خود، ایشان را مذكور نمیسازند.
پس معلوم شد كه آن چه حضرت آخوند گفته، حق نیست. طریقه تابعان حلّاج و بایزید غیر طریقه این جماعت است كه اصحاب ائمهاند علیهم السلام؛ و عبارتی كه عبد الرزاق كاشی از كمیل زیاد نقل نموده و به اشتهای خود تأویل كرده، اعتباری ندارد و هیچ عالمی از علمای شیعه آن را نقل نكرده و علمای رجال كه شرح احوال راویان و اصحاب ائمه علیهم السلام كار ایشان است، نقلی از وی نكردهاند كه از آن، طریقه تابعان حلّاج و بایزید بیرون آید و این طرفه كه حضرت آخوند میفرماید كه این چند كس صاحبان اسرار اهل بیتاند و علمای ظاهر؛ یعنی علمای رجال ایشان را مذمّت نمودهاند. پس، از حضرت آخوند باید پرسید كه، هر گاه علمای رجال ایشان را مذمّت نموده باشند، پس شما از چه راه دانستهاید كه ایشان مردم خوبند و صاحبان اسرار اهل بیتاند. ظاهرا در این صورت، حضرت آخوند را جوابی نباشد، غیر آن دعوی نماید كه بر ما كشف ارواح شده و در عالم ارواح ایشان را خوب دیدهایم و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب سیم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و بدان كه شیخ بزرگوار شیخ ابو جعفر طوسی كه پیشوای علمای شیعه است، در كتاب خود كه اقتصاد «1» نام دارد، گفته كه حلّاج ساحر بوده و همین شیخ بزرگوار در كتاب غیبت «2» حضرت صاحب الزمان علیه السلام این ملعون را از جمله جماعتی شمرده كه به دروغ دعوای وكالت حضرت صاحب الزمان مینمودهاند؛ و این مرد، دعوی به سبب آن میكرد كه مردمان را فریب دهد و مذهب باطل خود را در كار ایشان كند. و چنین نقل نموده كه باعث رسوایی حلاج، اسماعیل بن علی نوبختی بوده كه از اكابر دنیا و دین و صاحب تصانیف بسیار است و حكایتی نقل كرده كه حلّاج جماعتی از مردم ضعیف عقل را فریب داد؛ آخر به فكر فریب دادن این مرد بزرگ زیرك عاقل افتاد. و [عاقبت] حق تعالی او را به واسطه این مرد بزرگ رسوا گردانید. و حكایتی دیگر نقل كرده كه مضمونش این است كه حلّاج به قم آمد و دعوای وكالت حضرت صاحب الزمان علیه السلام مینمود؛ عاقبت، علی بن بابویه رحمه الله، اهانت و خواری به وی رسانید و بدین واسطه از قم آواره گردید. و شیخ بزرگوار ابن
______________________________
(1). طوسی، محمد بن حسن، الاقتصاد الی طریق الرشاد، صص 178- 179
(2). طوسی، الغیبة، صص 401- 402، 405
ص: 613
بابویه قمی كه ستون دین شیعه است و به دعای صاحب الزمان علیه السلام متولد شده، در كتاب اعتقادات «1» اشارت كرده كه مذهب حلاج باطل است و از برای تابعان او نشانها ذكر كرده و گفته كه از جمله نشانهای تابعان یكی ترك نماز است، و دعوی تسخیر جن. و در كتاب رجال «2» مذكور است كه شیخ بزرگوار، شیخ مفید كه استاد شیخ طوسی و سایر علماست، در بطلان تابعان حلّاج كتاب تصنیف نموده است.
فصل دویم از باب سیّم: ماتن [قمی] در جواب محشی [محمد تقی مجلسی] میفرماید: عجب از مولانا كه اقوال غیر معلوم كه جمعی از جهله نسبت به جمعی دهند، اینها را حجّت مذمومیّت سازند با آن كه اخباری را كه در كتب اربعه است، اكثر آن را علما، به جهت جهل به احوال راویان طرح نمودهاند و جمعی كثیر به اخبار آحاد صحاح عمل ننمودهاند، به مجرد آن كه مجهولی پارهای از مزخرفات در كتابی مجهول نقل نماید، اینها را حجّت ساختن محض جهالت است و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب سیّم: محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند تعجب فرمودهاند و گفتهاند كه ما به قول بعضی از جاهلان عمل نمودهایم و نسبت به بعضی از ایشان گفتگوها كردهایم، مخفی نماند كه ما مذمّت حلاج را از كتابهای اكابر شیعه نقل كردهایم، كه انكار قول ایشان ممكن نیست و اهل ایمان را چارهای به جز تسلیم نباشد؛ و حضرت آخوند نیز قبول آن فرمودهاند. و اما مذمّت بایزید را از كتاب تبصرة العوام نقل نمودهایم كه از كتابهای معتبر شیعه است؛ و دیگر مذمّت وی از كتاب تذكرة الاولیاء نقل شده كه تابعان حلّاج و بایزید صاحب آن را عظیم میدانند و بزرگ میشمارند، و اگر چنانچه چیزهایی كه در این كتاب است، دلیل مذمومیّت بایزید نشود، دلیل خوبی او نیز نمیشود و شما را دلیلی بر خوبی او به غیر از نقلی چند كه در این كتابها است، نیست. پس چون بیدلیل مرید ایشان شدهاید و تعصّب بیهوده میكشید و عالمی را به ضلالت میاندازید و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب چهارم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و علامه حلی كه از بزرگان علمای شیعه و مشهور عالم است، حلّاج را در كتاب خلاصه مذمت نموده «3» و لعن كرده و شیخ طبرسی كه از اكابر علمای شیعه است، در كتاب احتجاج «4» حلّاج را از آن دروغگویان شمرده كه لاف وكالت صاحب الزمان علیه السلام میزدهاند؛ و در كتاب تبصرة
______________________________
(1). مفید، تصحیح الاعتقاد، ص 134
(2). نجاشی، رجال، ص 401
(3). حلی، علامه، رجال، ص 274
(4). بنگرید: طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 474
ص: 614
العوام كه تصنیف یكی از اكابر شیعه است، مذكور است كه حلاج را در سحر مهارت تمام است و شاگرد عبد اللّه كوفی بود و او شاگرد ابو خالد كابلی، و ابو خالد شاگرد زرقا، و زرقا از شاگردان سجاح، و سجاح زنی بود كه دعوای پیغمبری میكرد در زمان مسیلمه كذاب، و مسیلمه نیز دعوای پیغمبری میكرد. و در این كتاب چند حكایت یاد كرده كه مضمونش این است كه حلّاج دعوای خدایی میكرده و مردمان را به سحر فریب میداده و تكلیف میكرده كه بعضی بر او سجده كنند و میگفته كه اللّه خدای آسمان است و من خدای زمینم و مریدان را به شهرها میفرستاده كه مردمان را به وی بخوانند؛ و نامه نوشته به یكی از مریدان خود بر این نهج كه: من اللّه الی فلان بن فلان؛ او را گفتند این خط تست، گفت: بلی، گفتند: چرا چنین نوشتی؟ گفت: این جمع الجمع است نزد ما، و گفت این كتاب خداست و من و دست در این میانه عاریتیم. او را گفتند: كسی دیگر هست كه در این قول با تو شریك باشد؟ گفت:
بلی، شبلی و ابن عطاء و ابو محمد جریری. و میگفته كه چون خواهی حج كنی و نتوانی، در ایّام حج در خانه چهار سوی پاكیزه درآی و چنان كن كه كسی آمد و شد نكند و آن خانه را طواف كن و اعمال حج به جای آور، چنانكه رسم است؛ پس به سی نفر یتیم طعام ده و خدمت كن و هر یكی را پیراهنی ده و هفت درهم یا سه درهم بده كه این عمل قایم مقام حج باشد. و مدتی در زندان محبوس بود، آخر بنا بر فتوای قاضیان و مفتیان، او را بر سر دجله بغداد هزار تازیانه زدند و دست و پایش را بریدند و سرش را از دار آویختند و تنش را سوختند و سرش را در مدت یك سال در تمام خراسان گردانیدند كه بر مردمان معلوم شود كه سر زندیق است. «1»
و همچنین در این كتاب از بایزید و شبلی و غیر ایشان از پیروان حلّاج، كلمات كفر نقل كرده و از چیزهایی كه در حق بایزید گفته، یكی آن است كه بایزید میگفته كه، خدا هر شب از آسمان به زمین آید تا سخن گوید با ابدالان، و كسانی كه عاشق اویند؛ و نامهای ایشان را بنویسد تا روزی كه روح را به روح و نور را به نور جزا دهد. آن گاه، زمین را پر خیرات و بركات كند و بعد از آن، با عزّ و جلال و عظمت خود برود و میگفت كه بر آسمان رفتم و یك به یك آسمانها را گردیدم و بر بالای آسمان هیچ كس را ندیدم، خیمه بر عرش زدم و نشستم. یكی از ایشان- یعنی صوفیان- پیش او نشسته بود؛ گفت هر شب در خانه كعبه روم
______________________________
(1). رازی، تبصرة العوام، صص 122- 127. در حاشیه مرعشی: باید دانست كه هر یك از این مباحث را كه مؤلف اصل رساله درباره حلاج ذكر كرده از روی ایجاز، صاحب «توضیح المشربین» به تفصیل در كتاب مذكور آورده و به غیر آن، روایات بسیار از ثقات و عدول در باب او نقل نموده؛ پس هر كه اندك شعوری دارد میداند كه قدمای علمای شیعه بر احوال حلاج و امثال او اعرفاند و مدار جرح و تعدیل بر قول ایشان است نه بر گفتار بعضی متأخرین كه گول مبتدعه خوردهاند و تقلید یكدیگر نمودهاند.
ص: 615
و طواف كنم و به موضع خود آیم. چون مكرر گفت، بایزید گفت بهتر از تو كسی هست كه كعبه هر شب به زیارت وی آید. «1»
ای مسلمانان! ببینید كه این بیدینان چه دعویها كردهاند و چه خرابیها به دین اسلام رسانیدهاند. بیچارگان را گمراه و حیران ساختهاند. اگر كسی خواهد كه بداند كه در حق ایشان چه گفته، باید كه آن كتاب را مطالعه نماید.
و در كتاب تذكرة الاولیاء نقل شده كه روزی یكی از مریدان بایزید گفت كه، در حدیث حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله مذكور است كه در روز قیامت، حق سبحانه و تعالی لوای حمد را به من شفقت خواهد كرد و در زیر لوای حمد الهی، جمیع كاینات از مؤمنین خواهد بود. شیخ مذكور گفت كه، و اللّه كه لوای من اعظم از لوای محمد صلی الله علیه و اله است. لعنت خدا بر گوینده این كلام باد.
و باز نقل شده كه یكی از بایزید پرسید كه، چرا نماز شب نمیگزاری؟ گفت: مرا فراقت نماز نیست. من گرد ملكوت میگردم، هر كجا افتادهای است، او را دست میگیرم. و گفت خدای را به خواب دیدم كه گفت، بایزید چه میخواهی؟ گفتم من آن میخواهم كه تو میخواهی، گفت من تو را ام چنان كه تو مرایی. «2»
باز نقل شده كه یكی از این شیخ شیاطین سؤال كرد كه، عرش چیست؟ گفت: منم. گفت قلم چیست؟ گفت منم. گفت: لوح چیست؟ گفت: منم. گفت: میگویند خدای را بندگانند، بدل جبرائیل و میكائیل و اسرافیل و عزرائیل، گفت: هر چهار منم. گفت: خدای را بندگاناند بدل ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلی الله علیهم اجمعین؛ گفت: آن هم منم. آن مرد خاموش شد. «3»
و باز نقل شده است كه شخصی به بایزید گفت، كه به حق عزّت خدای «4» كه از آن فتوحی كه تو را دوش بوده است، مرا نصیبی كن. شیخ ملعون گفت: اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلّت ابراهیم و كلمه موسی و طهارت عیسی و حبیبیّت «5» محمد صلی الله علیه و اله به تو دهند، زینهار راضی نشوی [و باید كه ماورای این، چیزی دیگر طلب كنی و صاحب همّت باشی] و به هیچ یك از اینها سر فرود نیاوری كه به هر چه سر فرود آوری بدان
______________________________
(1). رازی، تبصرة العوام، ص 127
(2). عطار، تذكرة الاولیاء، ص 171
(3). عطار، همان، ص 171
(4). در ملی و مرعشی: به عزّت جوانمردی.
(5). در تذكرة الاولیاء چاپی: محبّت.
ص: 616
محجوب گردی. «1»
و نقل شده كه بایزید گفت: یك بار به خانه كعبه شدم، خانه را دیدم. و دویم بار خدای خانه را دیدم و سیوم بار نه خدا و نه خانه را دیدم.
ای مسلمانان! ملاحظه این كلمات نمایید و فكری بحال خود بكنید و از پیروی این خراب كنندگان دین خدا پرهیز نمایید.
فصل دویم از باب چهارم: محشّی [مجلسی]: چون مذكور شد كه افتراهای جاهلان نسبت به علمای ربّانی مسموع نیست، متوجه این قسمت مقالات شدن مشروع نیست. با آن كه علامه حلی رحمه الله در شرح تجرید نقل كرده، با بایزید سقای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده. «2» و چون مناسب بود حكایتی از استاد خود شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله شنیدم كه میفرمود كه با پادشاه مرحوم شاه عباس- انار الله برهانه- بر سر قبر امام زاده بسطام رفتیم و بعد از زیارت گفتیم كه برویم به زیارت بایزید. عالمی شیرازی با ما بود، گفت: چه میرویم بر سر قبر این سنّی. من گفتم كه، شیرازیان طعن سنّی بر جبل عاملیان نمیتوانند زد، و هنوز بر در خانههای شما نوشته است، این بیت: «سنیان لعن بر امام شما»// «بر نماز علی الدّوام شما». او گفت كه، بایزید باعث قتل امام زاده شده. من گفتم:
پادشاهم! بایزید را علامه حلی در شرح تجرید نقل كرده كه او سقای خانه امام جعفر صادق علیه السلام بوده «3» و چون مدتی مدید در خدمت آن حضرت به سقایی مشغول بود و
______________________________
(1). عطار، تذكرة الاولیاء، ص 147 (با تغییر عبارت).
(2). صاحب كتاب «توضیح المشربین» میگوید كه مرد خردمند منصف، باید كه فصل اول و دویم باب سیم را مطالعه نماید و در فصل اول و دویم این باب كه باب چهارم است از این كتاب، تأمل كند. ماتن چیزی چند از جمعی از اكابر علمای شیعه كه یكی از ایشان علامه حلی است، در طعن بایزید و حلاج نقل كرده، و حضرت آخند آن بزرگان را همه جاهلان خوانده، و گفتار ایشان را مزخرف نام كرده، و قول ایشان را افترا شمرده، و باز قول علامه را كه یكی از جاهلان است به اعتقاد او، دلیل بر مدعای خود ساخته ...
مطلب علامه را نیافته، پس به غیر آن حمل بر بیشعوریهای حضرت آخوند كنیم و گوییم، در حال نوشتن این كلمات، مست عشق بوده و از خود خبر نداشته، چاره نداریم. و بعد از این چند كلمه، صاحب كتاب «توضیح» تعداد اولاد حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نموده و مدافن ایشان را نشان داده و بیان كرده كه امامزادهای كه در بسطام مدفون است، به واسطه، امامزاده است و در زمان حضرت امام جعفر علیه السلام نبوده و آن حكایت كه حضرت آخند نقل كرده كه امام فرزند خود را رفیق بایزید گردانید، غلط است و ثابت گردانیده كه بایزید معاصر آن حضرت نبوده و به مدتی بعد از شهادت آن حضرت متولد شده؛ چون فصل چهارم این باب كه مشتمل بر این مضامین است طولی داشت و این حاشیه را گنجایش آن نبود، اشارتی به آن مضامین نمود. پس هر كه را میل اطلاع باشد، به آن كتاب رجوع نماید؛ و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(3). حلی، علامه، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 422. عبارت علامه چنین است: فابو یزید البسطامی كان یفتخر بأنه یسقی الماء لدار جعفر الصادق علیه السلام.
ص: 617
حضرت او را قابل ارشاد خلایق میدانست، به واسطه ریاضات و مجاهداتی كه در خدمت آن حضرت كشید، او را مرخص ساخت و فرزند خود را به او سپرد كه با خود به بسطام آورد. عاقبت اهل بسطام در فرود آوردن امام زاده در محله خود نزاع نمودند و به جنگ كشید تا آن كه از یك طرف سنگی بر امام زاده خورد و شهید شد؛ و معلوم نیست كه اهل بسطام نیز معاقب باشند؛ چون به واسطه دوستی این حركت از ایشان واقع شد. و دیگر حكایت در خوبیهای بایزید نقل شده، فرمود كه این حاشیه گنجایش آن ندارد و بعد از آن حكایات، شاه عالم پناه را به زیارت بایزید بردیم. اتفاقا بر سر قبر بایزید، مثنوی ملّای روم گذاشته بود. من گفتم: پادشاهم! احوال بایزید را از دیوان مولانا باز كنیم. چون باز كردیم در اول صفحه این بیت آمد؛ بیت:
از برون طعنه زنی بر بایزیدوز درونت ننگ میدارد یزید بعد از آن حال، شاه فرمود كه، تلقین زیارت شیخ كن، زیارت شیخ كردیم.
مجملا هر گاه شخصی به حسب ظاهر از صلحا باشد، مشروع نیست اقاویل مجاهیل را درباره او نقل كردن و موجب سبّ و لعن ساختن، با آن كه بر تقدیری، این كلمات از او باشد، قابل تأویل هست. چنان كه شیخ روزبهان فارسی در كتاب شرح تأویلات شطح و طامات «1» صوفیه نقل كرده است و این كلمات غالبا از روی جنون عشق از ایشان صادر شده؛ و قطع نظر از تأویلات دیگر كه این مقام گنجایش ذكر آن ندارد، پس به حسب اخبار و احادیث مهما امكن، واجب است حمل كلمات مؤمنان را بر تقیّه یا محامل صحیحه نمودن؛ و اگر جمعی معتقد بایزید بوده باشند، به گمان آن كه او خدمتكار حضرت بوده است و شیعه بوده است، مثاب خواهند بود، اگر چه در واقع بایزید سنی و ملعون بوده باشد؛ خصوصا هرگاه كه ایشان در زمان تقیّه بودهاند و اخفای حال خود مینمودهاند، كی مشروع است سبّ و لعن ایشان كردن با آن كه هیچ كس مذهب بایزید و منصور نداند. بسیار باشند كه نام این جماعت را نشنیده باشند، بلكه طریقه علمای این فن آن است؛ چنان كه افضل العلماء سید شریف آملی در كتب خود ذكر كرده است كه این طریقه اصحاب سرّ ائمه معصومین است و جمعی از ایشان را یاد كرده، از آن جمله اخبار احادیثنا صعب مستصعب، لا یحتمله [یتحمّله] الّا ملك مقرّب أو نبیّ مرسل أو مؤمن امتحن اللّه قلبه للایمان «2» و احادیث سلمان و ابوذر را نقل كرده است كه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید كه، اگر ابوذر بداند آنچه در قلب سلمان است، هر آینه خواهد گفت: رحم الله
______________________________
(1). روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیّات، به كوشش هانری كربن، تهران، انجمن ایرانشناسی فرانسه، كتابخانه طهوری، 1374
(2). كلینی، همان، ج 1، ص 401
ص: 618
قاتل سلمان! «1» و غیر آن از احادیث كمیل كه ان فیها لعلوما جمّة لو أصبت جملة و حدیث «اولست صاحبك سرّك» و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب چهارم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در مقام ستایش بایزید فرمودهاند كه علامه حلی رحمه الله گفته كه بایزید سقای حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بوده؛ عجب كه حضرت آخوند نفهمیده كه سقایی دلیل خوبی نیست، مگر حال عایشه و حفصه و پسر نوح و جعفر كذّاب را ندانستهاند؟ و حضرت آخوند نیافته كه علامه حلی به چه تقریب این را گفته. بدان كه علامه حلی رحمه الله خواسته كه سنیان را الزام دهد و بیان كند كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله از هر كس بهترند؛ پس سنیان را گفته كه، بایزید كه شما او را از بزرگان اولیا میدانید، سقای امام جعفر علیه السلام است، چنان كه در مقام الزام سنیان، علمای شیعه میگویند كه ابو حنیفه كه امام شما است، شاگرد حضرت امام جعفر علیه السلام است. پس معلوم شد كه، آنچه حضرت آخوند گمان كرده كه دلیل خوبی بایزید است، دلیل نیست، بلكه نقل علامه دلیل مذمّت بایزید است؛ چرا كه بایزید اگر خوب میبود و از صالحان شیعه میبود، سنیان او را ولیّ نمیدانستند و شیعیان او را میشناختند و در كتابهای خود ذكر خوبی او مینمودند.
و دیگر حكایت عامیانه نقل نمودهاند و به شیخ رحمه الله نسبت دادهاند كه در مرقد بایزید به دیوان ملای روم فال گرفتند كه حال بایزید را معلوم كنند. آیا ندانستهاند كه فال گرفتن، طلب غیب كردن است و طلب غیب كردن از كتاب ملای روم و غیر آن، بیرخصت خدا و رسول و ائمه صلوات اللّه علیهم جایز نیست؟ حتی نهی از فال گرفتن به كلام مجید واقع شده، بكله اگر كسی از روی فال حكم به خوبی و بدی كسی نماید، بر خدا افترا نموده خواهد بود؛ چرا كه حق تعالی در كلام مجید فرموده آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَی اللَّهِ تَفْتَرُونَ «2» و ترجمهاش این است كه خدا شما را اذن داده یا بر خدا افترا میكنید.
و اما استخاره، چون اهل بیت علیهم السلام رخصت دادهاند و تعلیم فرمودهاند، بدان عمل مینماییم و استخاره غیر فال است، چنان كه بر عاقل بصیر پوشیده نیست. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر، ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: اگر چنان چه حضرت آخوند حكایت را كه نقل كردهاند، دلیل خوبی بایزید میدانند، بیان نمودیم كه غلط [اشتباه] كردهاند؛ و اگر چنان چه دلیل خوبی نمیدانند، نقلش بیهوده و بیجاست. دیگر فرمودند كه شخصی كه به حسب ظاهر از صلحا باشد، مشروع نیست اقوال جاهلان را درباره او نقل
______________________________
(1). همان، ج 1، ص 401
(2). یونس، 59
ص: 619
كردن. مخفی نماند كه ظاهر بایزید ظاهر صلحا نیست، چنان كه شما گمان كردهاید، بلكه ظاهرش كفر است یا فسق و مطلب از نقل بدیهیاتی كه به ایشان نسبت دادهاند، آن است كه مبادا جماعتی از شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام كه از روی نادانی دوست این طایفه شدهاند، به كلمات كفر آمیز امثال بایزید خللی در اعتقاد ایشان واقع شود؛ و تأویلات شیخ روزبهان پسند اهل عقل نیست و كلمات او پر كم از كلمات حلاج و بایزید نیست؛ دیگری میباید كه تأویل كلمات او نماید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
ایضا ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مخفی نماند كه تأویل كلمات این جماعت موجب گمراهی عوام است و اگر چنانچه حضرت آخوند، گفتگوهای ایشان را تأویل میتواند كرد، گفتگوها و كردههای [كردارهای] ابوبكر و عمر و عثمان و سایر اهل ضلالت را نیز تأویل میتواند كرد و مذهبها را یكی میتواند ساخت. و این كه گفتم زمان ایشان زمان تقیّه بوده، حق است؛ اما میگویم كه در زمان تقیه نمیتواند كه علما و بزرگان شیعه به عنوانی تقیّه نمایند كه سنیان ایشان را اولیا دانند و شیعیان ایشان را نشناسند.
و این كه گفته كه هیچ كس مذهب بایزید و حلّاج را ندارد، غلط است، بلكه همه این طایفه كه حضرت آخوند از مریدان ایشان است، طرز و طریقه خود را طرز و طریقه حلّاج و بایزید میدانند و در نظم و نثر خود ایشان را مدح و ثنا مینمایند. پس حضرت آخوند یا آن است كه تتبع كلام ایشان كم كردهاند، با آن همه مریدی، و یا آن است كه در این گفتگوها عناد میورزد.
و حدیثی كه نقل كردهاند، دلیل ایشان نمیشود؛ چرا كه میتواند بود كه مراد امام علیه السلام این باشد كه احادیث ما از این حیثیت كه مشتمل است بر چیزی چند كه مستبعد است و از طور و طریقه عقل بیرون است، مثل حدیث معراج و حدیث رجعت و حدیث عذاب قبر و امثال آن، قبولش صعب و دشوار است، مگر بر مؤمنان صادق الایمان؛ و میتواند بود كه مراد این باشد كه احادیث ما چون اكثرش مشتمل است بر امر و نهی و خلاف مقتضای طبع است، قبولش صعب و دشوار است؛ یا آن كه احادیث ما از این جهت كه مخالف اعتقاد اكثر اهل عالم است كه سنیان باشند و سایر كفّار، قبولش دشوار است مگر بر اهل ایمان. و حدیث سلمان و ابوذر، دخلی به مدعای ایشان ندارد و سلمان از اهل بیت بود و میتواند كه صاحب اسم اعظم باشد و به بركت اسم اعظم چیزها از وی ظاهر شود كه موجب انكار جمعی شود كه تصور حال او ننموده باشند؛ و یا آن كه سلمان صاحب علم بسیار بود، از فضایل اهل بیت و غیر آن، كه هر كس را فهم آن ممكن نبود. پس اگر چنانچه اظهار بعضی از آن مینمود و جمعی كه از تصور آن عاجز بودند، بر وی انكار مینمودند و از بهر كشنده وی طلب آمرزش میكردند، و مؤید این قول خطبهای است كه شیخ طبرسی
ص: 620
در كتاب احتجاج از حضرت سلمان نقل نموده و بعضی از آن خطبه كه دخل به مدعای ما دارد این است:
فلو حدّثتكم بكلّ ما أعلم من فضائل امیر المؤمنین صلوات الله علیه، لقال طائفة منكم هو مجنون و قال طائفة اخری اللّهم اغفر لقاتل سلمان «1» و معنیاش این است كه اگر بگویم آنچه میدانم از فضایل علی بن ابی طالب علیه السلام، طایفهای خواهند گفت كه، سلمان مجنون است و طایفهای خواهند گفت كه، خدایا بیامرز كشنده سلمان را. پس بنا بر آنچه گفتیم، میتواند بود كه حدیث مذكور دلیل كفر و زندقه تابعان حلّاج باشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب پنجم: ماتن [ملا محمد طاهر] در اصل رساله میگوید: صاحب كتاب تبصرة العوام پیروان حلّاج را شش قسم كرده و از ایشان كفرها نقل نموده «2» و در این كتاب گفته كه سنیان این جماعت را اولیاء و اهل كرامت میدانند و دلیل بر حقیقت قول این مرد عالم فاضل بسیار است؛ یكی آن كه علمای شیعهای كه در قدیم بودهاند، كتابها تصنیف كردهاند و اسمهای شیعیان و دوستان اهل بیت را جمع كردهاند و در آن كتابها نام نبردهاند كسی را از شیعیان كه خانقاهنشین و وجد و سماع كن و نعره زن و عشقباز بوده باشد یا یكی از اعتقادات كه به پیروان حلّاج و بایزید نسبت دادهاند، به وی نسبت داده باشند؛ و این دلیل است بر این كه هرگز این طریقه در میان شیعه نبوده كه اگر میبود، میبایست كه بگویند؛ بلكه این طریقه همیشه در میان سنّیان بوده و پادشاهان سنّی در هر زمان ایشان را عزّت میداشتهاند و از برای ایشان خانقاه میساختهاند. دلیل دیگر آن كه، شهری چند كه مشهورند به شیعگی، مثل دار المؤمنین قم و استر آباد و سبزوار و جبل عامل و حلّه در آن شهرها خانقاه قدیم نمیباشد، با آن كه در قم گنبدهای قدیم بسیار است؛ و در شهرهای سنیان خانقاه قدیم متعدد به هم میرسد. و این دلیل است بر این كه این طریقه در میان شیعیان نبوده.»
فصل دویم از باب پنجم: محشی [محمد تقی مجلسی] میفرماید: این هیچ دغدغه نیست كه متصوّفان سنّی بسیار بوده، چنان كه مخربان علم و علما بسیار بودهاند و این قدح از تصوف و علم نمیكند؛ و آن كه خانقاه نبوده در زمان حضرات، مدارس نیز نبوده و اگر اینها بدعت بوده باشد، یا بدعت مستحبّه خواهد بود یا جایز؛ چنانكه شیخ شهید علیه الرحمه در قواعد ذكر كرده است: اما عزلت و انزوا مطلوب است به واسطه اصلاح نفس امّاره، اگر جمعی به واسطه تهذیب اخلاق از مرضهای نفسانی كه عالمیان را احاطه كرده
______________________________
(1). الاحتجاج، ج 1، ص 110؛ بحار الانوار، ج 29، ص 79
(2). تبصرة العوام، صص 122- 133
ص: 621
است، سیما طلبه را چنان چه بر خبیر بصیر مخفی نیست، عزلتی و انزوایی اختیار نماید و به مجاهده نفس كه جهاد اكبر است، مشغول شود، مذموم نخواهد بود؛ بلكه اوجب واجبات است؛ چو ظاهر است كه مرض ریا و كبر و حسد و بخل و عجب و غیر آن از امراض مهلكه كه مذمّت آن در كافی و غیر آن مذكور است، بدون ریاضت و مجاهده نفس و هوا نمیشود.
و اگر مولانا به مطالعه احیاء احیاء علوم [دین] «1» مشغول شود كه تصنیف شیعه است و پارهای فكر كنند در احوال خود، هر آینه ترك همه نموده، مشغول ریاضت نفس خود خواهد شد و لكن المرء عدوّ لما جهل؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب پنجم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید: از این گفتگو معلوم میشود كه حضرت آخوند غوری در گفتگوهای ما ننموده، متعرض جواب شدهاند؛ بنا بر این است كه گفتگوهای نامناسب میكنند. ما در این رساله چنین گفتهایم كه در شهری چند كه به شیعگی مشهور است، مثل قم و حلّه و غیر آن، خانقاه قدیم نمیباشد و در شهرهای سنی خانقاه قدیم بسیار است؛ و از این معلوم میشود كه شیعیان طریقه اهل خانقاه نداشتهاند و طریقه ایشان غیر طریقه تابعان حلاج و بایزید است؛ و گفتگویی كه حضرت آخوند نمودهاند، هیچ مناسبتی به گفتگوهای ما ندارد.
و این كه فرمودهاند كه عزلت از برای جهاد نفس مذموم نیست، حق است؛ به شرطی كه مستلزم ترك سنتهای حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله نباشد؛ مثل نماز در مسجد با جماعت كردن و قضای حاجت مؤمنان نمودن. و امّا چلّه به عنوانی كه تابعان حلاج میدارند، موجب ترك بسیاری از سنتهای حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله است؛ بلكه باعث خبط دماغ و ظهور مالیخولیاست؛ پس باید از آن اجتناب نمود و طریق اهل بیت پیش باید گرفت، و طریقه اهل بیت در جهاد نفس آن است كه دست از فضول دنیا كشیده، و با دل خالی در گوشهای نشسته، به تناول جلّاب ذكر مرگ مشغول شوند تا رفته رفته حبّ دنیا كه ماده تمام مرضهای نفسانی است، به تحلیل رود؛ پس آنگاه به شربت حیات بخش ذكر اللّه و فكر در آلاء اللّه، نفس را تقویت نمایند تا رفته رفته به كمال صحّت و عافیت رسد و شایسته دخول خلوتگاه انس شود، و لایق جلوس بر بساط شهود و حضور شود، و قابل تكیه زدن بر متكای رضا و تسلیم گردد. و این طرفه كه حضرت آخوند را گمان این است كه ما احیاء علوم را ندیدهایم و مطالعه نكردهایم و گمان كردهاند كه نفس را به مجاهده و ریاضت بسیار اصلاح نمودهاند، عزیزا! اگر چنانچه شما خود را به ریاضت اصلاح نمیكردید، پس نفس شما چون میبود؟ واقع این همه خشونت و درشتی با سبق آشنایی
______________________________
(1). مقصود كتاب المجحة البیضاء اثر فیض كاشانی است. صفویه در عرصه دین فرهنگ و سیاست ج2 622 13 رساله اصول فصول التوضیح مناظره علمی - نوشتاری محمد تقی مجلسی و محمد طاهر قمی در باب تصوف ..... ص : 605
ص: 622
میتوان نمود؟ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اوّل از باب ششم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه شیخ عطار و ملّای جامی و غیر ایشان، كتابهایی تصنیف كردهاند و پیروان این طایفه را شمردهاند و ایشان را ولیّ [اولیاء] نام كردهاند و یك پیر ولیّ نام نبردهاند كه از اهل قم یا سبزوار یا استراباد و یا جبل عامل یا حلّه بوده باشد؛ پس معلوم شد كه شیعیان در هر زمان امامان خود را اولیاء میدانستند و پیروی ایشان و فرزندان صالح ایشان مینمودند و فریب چرخ و سماع و كشف و كرامات حیلهگران نمیخوردهاند؛ بلكه این هنگامه همیشه در میان سنیان گرم بوده و این بنا بر آن است كه ایشان را امام معقولی نبوده كه دست در دامن او زنند؛ بنا بر این، در هر زمان از برای خود پیران میتراشیدهاند و كشف و كرامات بر ایشان میبستهاند و دست بر دامن ایشان میزدهاند؛ اما شما ای دوستان و شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام! چه گله دارید از امامان خود كه ایشان را میگذارید و به در دشمنان دین، به دریوزه میروید و طریقه و آداب ایشان را پیش میگیرید؟ مگر امامان خود را خوب نشناختهاید؟ بدانید كه همچنان كه در هیچ امّت، پیغمبری مثل پیغمبر ما نبوده است، در هیچ امّت، امامی مثل امامان ما نبوده [و فضایل و كمالات ایشان در كتابهای شیعه و سنی مذكور است و] وصف ایشان نه چنان است كه بر زبان قلم بیان توان نمود. بیت:
كتاب فضل تو را آب بحر كافی نیستكه تركنی سر انگشت و صفحه بشماری و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله روایت شده كه فرمود كه، من در میان شما میگذارم دو چیز بزرگ را كه اگر پیرو آن دو چیز شوید، هرگز گمراه نخواهید شد؛ و آن دو چیز قرآن است و عترت من؛ و مراد آن حضرت از عترت دوازده امام است. و دیگر از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله مشهور است كه فرمود كه، مثل اهل بیت من، مثل كشتی نوح است كه هر كه در آن كشتی نشست، نجات یافت و هر كه مخالفت ورزید غرق شد. پس از این دو حدیث صحیح كه در كتابهای شیعه و سنی مذكور است و در میان مخالف و موافق مشهور است، معلوم شد كه هر كه طریقی اختیار نماید كه غیر طریق ائمه معصومین علیهم السلام باشد، در بیابان ضلالت گمراه و در دریای شقاوت هلاك خواهد شد.
فصل دویم از باب ششم: محشی (ملا محمد تقی مجلسی) میفرماید: از این گفتگوها معلوم میشود كه مولانا امامان خود را نشناختهاند و اعتقاد او این است كه همین طریقه ظاهر داشتهاند و از مراتب عشق و محبّت الهی و سایر مراتب كمالیه بیبهره بودهاند؛ یا اگر بهرهای داشتهاند، بخل و ضنّت كرده، شیعیان خود را از آن خبر نكردهاند. حاشا و كلا! چه قرآن و احادیث اهل بیت مشحون است از این طریقه و الحمد للّه كه سنیان از نوع احادیث بهره تمام ندارند؛ و لیكن جمعی كه بویی از محبّت الهی نبردهاند و مكاید نفس و شیطان را
ص: 623
ندانستهاند، اگر هزار آیه و حدیث میبینند، نمیفهمند، مثل صاحب كشاف در تفسیر یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ «1» حمل بر اعتقاد و طریقه خود میكنند.
اگر شخصی خواهد كه هدایت یابد، باید كه مخلّیا الطبع [مخلّی بالطبع] شود و پارهای فكر در احوال مبدأ و معاد خود كند و بعد از آن البته حق سبحانه او را هدایت خواهد نمود.
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. «2»
حكایتی از شیخ مرحوم بهاء الدین محمد رحمه الله به خاطر رسید، نقل فرمودهاند كه یكی از اولیاء اللّه میفرمود كه طریقه ما بسیار نزدیك است و راه ما به حق سبحانه و تعالی در چهل روز حاصل میشود و موافق حدیث نبوی كه من أخلص للّه أربعین صباحا فتح اللّه ینابیع الحكمة من قلبه علی لسانه «3» ترجمهاش این است كه، هر كه چهل روز خالص از برای خدا باشد، حق سبحانه و تعالی چشمههای حكمت از دل او بر زبان او جاری سازد، یكی از علمای ظاهر حاضر بود، رفت و چهل روز عزلت كرد و بعد از آن به نزد شیخ آمد كه من اربعین داشتم و بر من هیچ چیز مكشوف نشد؛ این شیخ گفت: تو اربعین را به واسطه آزمایش داشتی نه از برای خدای تعالی؛ بواسطه همین چیزی بر تو مكشوف نشد؛ قطع نظر از آن كه آداب ریاضت نفس خود را در اربعین ندانسته بودی؛ بعد از آن تلقین او كرد و او را در اربعین موافق قانون نشانید و بر او ابواب حكمت مفتوح شد؛ و آن كه حضرت مولانا مستند خود ساختهاند كه ما نیز در اربعین نشستیم و چیزی بر ما مفتوح نشد، ظاهرا به واسطه عدم پیر بوده است؛ چه بسیار مشكل است متابعت دیگران كردن، چنان كه در فقه و حدیث جمعی كه نزد شخصی نخواندهاند و پیش خود بر آمدهاند، از آن بهرهای ندارند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب ششم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این طرفه كه حضرت آخوند بر ما افترا كردهاند كه ما گفتهایم كه ما خود چله داشتهایم و بر ما چیزی ظاهر نشده، و این را دلیل بطلان طریقه تابعان حلّاج و بایزید ساختهایم، پس فرمودهاند كه این بنا بر آن است كه از پیر ارشادی نداشتهاید، این طرفه كه ما در این رساله ذكر این نكردهایم كه چلّه بر آوردهایم و حاشا كه كاری كنیم كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله ما را به آن ارشاد نفرموده باشند؛ گویا كه ایشان غور در عبارت رساله ننموده، متوجه جواب شدهاند و بنا بر این است كه گفتگوهای پریشان نمودهاند؛ یا آن است كه باطن شرع ایشان را زده و بنا بر این نمیتوانند مربوط گفت.
______________________________
(1). مائده، 54
(2). عنكبوت، 69
(3). جامع الاخبار، ص 94؛ بنگرید: بحار الانوار، ج 67، ص 249
ص: 624
الحمد لله كه حق تعالی به فضل خود دل ما را از پیروی غیر اهل بیت علیهم السلام گردانیده و توفیق داده كه سالها احادیث اهل بیت را بر محدّثین معتبر خواندهام و از صلحای مشایخ، اجازت حدیث گرفته و تا زندهام به توفیق ربّانی پیروی اهل بیت مینمایم و از طریق غیر ایشان كه موجب ضلالت است، اجتناب میكنم و فریب غولان راه دین نمیخورم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب مخشی [مجلسی] میگوید: این گفتگوها كه حضرت آخوند كردهاند و بر ما طعنها زدهاند، بنا بر آن است كه گمان كردهاند كه ما انكار طریق محبت و شوق مینماییم؛ و ما پیش از شروع در جواب، بیان اعتقاد خود در شوق و محبت نمودیم؛ پر عجب است كه حضرت آخوند میفرماید كه احوال و اقوال مسلمانان را حمل بر صحّت باید نمود و با این حال در این رساله یك گفتگوی ما را حمل بر صحّت ننمودهاند و نهایت درشتی و ناهمواری فرمودهاند.
و حدیث من أخلص للّه ... دخلی به مقصد تابعان حلّاج و بایزید ندارد، بلكه هر كه چهل صباح به یاد مرگ مشغول شود و به فكر و ذكر بگذراند، به هر عنوان كه باشد و در هر جا كه باشد، چشمههای حكمت از دلش بر زبانش جاری خواهد شد؛ و مراد از این حكمت، نصیحت و پند است و گفتگویی چند كه به مقتضای عقل باشد؛ چرا كه محبت دنیا مانع مشاهده حق است؛ پس اگر كسی چهل صباح به اخلاص بگذراند، یقین كه محبت دنیا از دلش زدوده خواهد شد و دیده دلش بلند خواهد گردید و حق از باطل امتیاز خواهد نمود و گفتگوهای حكمت آمیز از چشمه دلش بر زبانش جاری خواهد شد. و معلوم است كه، چلّهای كه تابعان بایزید و حلاج میدارند، موجب جریان چشمههای حكمت نمیشود؛ میبایست كه این كلمات ناخوش درشت كه بر خلاف حكمت است بر زبان حضرت آخوند جاری نشود و قصه خوانی كه كردهاند و از پیر و مریدی مجهول حكایت نقل فرمودهاند، بیفایده است و مناسب اهل علم نیست كه در برابر دلیلی چند كه در نهایت وضوح است، به حكایت و نقل اكتفا نمایند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هفتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: ای شیعیان بدانید كه اگر چه در این زمان، دیدن امامان میسّر نیست، اما آثار و اخبار ایشان در میان است و علمای دیندار از احادیث ایشان كتابهای بسیار جمع نمودهاند. رباعی:
گر مهدی هادی ز نظر مسطور استاما ز وجود او جهان پر نور است
هر چند كه جان ز دیده غایب باشداز پرتو او كشور تن معمور است رباعی:
مهدی كه ز وی رونق ایمان باشدهر چند نهان ز دیده چون جان باشد
ص: 625 خورشید بود ز وی جهانی روشنهر چند به زیر ابر پنهان باشد و از جمله آن كتابها، چهار كتاب به غایت عظیم است و در آن احادیث بسیار است و این چهار كتاب یكی كافی نام دارد و تصنیف پیشوای شیعیان، محمد بن یعقوب كلینی [م 329] است و او این كتاب را نزدیك به زمان امام حسن عسكری علیه السلام تصنیف نموده؛ و یكی دیگر من لا یحضره الفقیه است كه راهنمای شیعیان محمد بن بابویه قمی [م 381] تصنیف نموده و دو كتاب دیگر تهذیب و استبصار است كه شیخ و استاد شیعه شیخ ابو جعفر طوسی [م 460] تصنیف نموده و این چهار كتاب را كتب اربعه میگویند. رباعی:
دین را كتب اربعه چون جان باشداین چار، چهار ركن ایمان باشد
هنگام جهاد نفس این چار كتابچار آینه صاحب عرفان باشد رباعی:
ای آن كه تو را غلط روی عادت و خوسترو كن به رهی كه منزل رحمت اوست
میخوان كتب اربعه كز وی هر سطرراهی است كه راست میرود تا در دوست فصل دویم از باب هفتم: محشی (ملا محمد تقی) میفرماید: مذكور شد سابقا كه این كتب اربعه، مشحون است از ذكر طریق ایشان؛ خصوصا كافی، و لیكن هر تابع نفس و هوا نمییابد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب هفتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در جواب محشی [مجلسی] میگوید كه: حضرت آخوند یك حدیث نقل فرمایند كه موافق قول و فعل تابعان حلّاج و بایزید باشد؛ به دعوی كار درست نمیشود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هشتم: ماتن (ملا محمد طاهر) در اصل رساله میگوید: اگر جاهلی گوید كه طریقه و اعتقادات ایشان مذهب پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام است؛ اما چون اسرار بوده، به همه كس نگفتهاند و مشهور در میان شیعیان نشده؛ در جواب میگویم كه هر كه اندك عقلی دارد، میداند كه اگر طریقه حق میبود و از اسرار مذهب میبود، میبایست كه سنیان از این اسرار محروم باشند و امامان ما كه اهل بیت پیغمبرند، این اسرار را تعلیم به غیر شیعه نكنند و حال آن كه میبینیم كه این طریقه در میان سنیان و بیگانگان [از] اهل بیت مشهور است و دوستان اهل بیت و علمای شیعه از آن بیخبرند. پس معلوم شد كه آنچه آن جاهل گفته، دروغ و باطل است.
فصل دویم از باب هشتم: محشی (ملا محمد تقی) میگوید: اعتقاد حق آن است كه سنیان از این طریقه بهرهای نداشتهاند و هر كه از این طریقه بهره داشته، شیعه بوده است؛ مثل ابراهیم ادهم و بایزید بسطامی و سنایی و مولانا و عطار و غیر ایشان؛ و ایشان نیز متصوّفه سنی را مذمّتها كردهاند در كتب خود، كما لا یخفی علی البصیر؛ و اللّه یهدی من
ص: 626
یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب هشتم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در دعواهای بیدلیل مردانه است؛ به هر حال دعوایی كه مینمایی، بر طبق آن دلیل باید گفت و طریقه عامیانه را باید واگذاشت. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب نهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: پس ای شیعیان! اگر چنان میل دینداری و خداپرستی دارید، باید كه طریق دین خود را از جمعی طلب نمایید كه این كتابها را خوانند و دانند و حدیث پیغمبر و ائمه علیهم السلام در فضل اهل علم و طالبان علم بسیار است و این رساله گنجایش ذكر همه آن ندارد؛ بنا بر این، به ذكر بعضی از آن اكتفا میكند، اوّل آن است كه از حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله روایت است كه طلب آمرزش میكنند از برای طالب علم، ماهیان دریا و مرغان هوا. «1» دیگر حدیثی فرموده است كه حاصلش این است كه عالم باش یا طالب علم باش یا دوست ایشان باش و غیر این [چهارمی] مباش كه هلاك خواهی شد. «2» بنا بر این، اكثر تابعان حلّاج در بیابان گمراهی به هلاكت میرسند؛ چرا كه هیچ یك از این سه كه آن حضرت فرموده نیستند. و پسر عمار حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت نموده و مضمونش ظاهرا این است كه كسی كه روایت كننده حدیث ما باشد و حدیث ما را در دل شیعیان ما محكم سازد، افضل است از هزار عابد. رباعی:
باید به مژه گَرد مدارس رُفتنفیض از دل اهل علم باید جستن
بی علم ره دوست نشاید پیمودراهی است كه بیچراغ نتوان رفتن ای شیعیان! پس سعی نمایید و تخم دوستی اهل بیت و علمایی كه پیروان ایشانند در دل بكارید و محبّت جمعی كه از طریق اهل بیت بیرون رفتهاند، از دل بیرون كنید؛ چرا كه حدیثی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده كه اگر كسی با سنگی محبت داشته باشد، حق تعالی او را با آن سنگ محشور خواهد ساخت. «3»
فصل دویم از باب نهم: محشّی [محمد تقی مجلسی] «4» میفرماید: چنان كه احادیث در مدح علما واقع شده، احادیث [در بیان علما واقع شده است؛ و] «5» در مذمّت علمایی كه تابع نفس و هوایند، نیز واقع شده: یا داود! لا تجعل بینی و بینك عالما مفتونا بالدّنیا، فإنّ اولئك
______________________________
(1). كلینی، همان، ج 1، ص 34
(2). همان، ج 1، ص 34
(3). عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، ج 14، ص 502
(4). مواردی كه نام محمد تقی مجلسی یا ملا محمد طاهر در كروشه آمده، افزوده ماست.
(5). داخل كروشه در نسخه مرعشی خط خورده است.
ص: 627
قطّاع طریق عبادی المریدین [فی] «1»؛ إنّ أدنی ما أنا صانع بهم أن أنزع حلاوة مناجاتی عن قلوبهم. «2»
ترجمهاش این است كه حق تعالی به داود فرمود كه، «ای داود! مقرر مساز میانه من و خود، یعنی اخذ علوم مكن، از عالمی كه فریفته دنیا باشد كه این جماعت راهزنندگان بندگان منند، كه اراده من دارند؛ به درستی كه كمتر چیزی كه جزای ایشان میدهم، آن است كه حلاوت مناجات خود را از دلهای ایشان میبرم.» پس باید كه خبیر بصیر ملاحظه نماید كه آیا حلاوت مناجات یافته است؛ اگر یافته بود این گفتگوها واقع نمیشود، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب نهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این گفتگو هیچ دخلی به مدعای ما ندارد؛ پر ظاهر است كه در حدیث [احادیث] مذمّت عالمی كه به مقتضای علم خود ننماید بسیار است، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: [دلیل] دیگر بر این كه طریقه این جماعت، طریقه سنیّان است، آن كه در كتاب كلینی كه یكی از چهار كتاب است، مذكور است كه سفیان ثوری كه یكی از پیران ایشان است، به مجلس حضرت امام جعفر صادق علیه السلام آمد و بر آن حضرت اعتراض كرد و مضمون سخنش این بود كه این قبایی كه تو پوشیدهای، قیمتی است و مناسب تو نیست. حضرت امام علیه السلام او را از روی قرآن و حدیث الزام داده، «3» آن شقی از مجلس آن حضرت بیرون رفت، و بعد از آن جماعتی دیگر از این طایفه آمدند كه تلافی سفیان نمایند. آن حضرت ایشان را نیز از روی قرآن و حدیث الزام داده، آن ملاعین رفتند. و دیگر روایت شده كه عباد بصری كه یكی از پیران ایشان است، به مجلس آن حضرت آمد و او نیز به روش سفیان بر آن حضرت اعتراض نمود. آن حضرت او را نیز الزام داد؛ او هم خایب و خاسر بیرون رفت؛ «4» پس معلوم شد كه این طایفه همیشه از جانب سنیان با امامان ما اظهار دشمنی مینمودهاند.
فصل دویم از باب دهم: محشی [مجلسی] میفرماید: پیشتر مذكور شد كه این طایفه شیعیاناند و ایشان اعتقاد به متصوّفه سنی ندارند؛ اگر كسی ایشان را پیشوای خود داند، حجّت بر شیعه نمیشود و صوفیان شیعه مثل مولانا و عطّار مذمّت كردهاند، حتی شافعی و
______________________________
(1). در كافی نیامده.
(2). كلینی، همان، ج 1، ص 46؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 2، ص 107
(3). كلینی، همان، ج 5، ص 65
(4). روایاتی كه در كتب اربعه درباره پرسشهای عباد بصری از امام علیه السلام آمده، اشارتی به بحثهای صوفیانه ندارد.
ص: 628
ابو حنیفه را، چنان كه مولانا در مثنوی گفته است، بیت:
آن طرف كه عشق میپیمود دردبو حنیفه و شافعی بویی نبرد و اگر شیخ عطار در تذكره «1» مدح سفیان كرده، مدح ابو حنیفه نیز كرده است تقیّتا، التقیه دینی و دین آبائی. «2» و در سایر كتب و مثل «مظهر» لعن و طعن كرده، «3» كما لا یخفی؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب دهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حق این است كه پیش از این حضرت آخوند این دعوی نمودند؛ اما بیدلیل؛ و طریقه عقل آن است كه به دلیل، شیعگی مرشدان خود را بیان فرمایند. و آن چه فرمودهاند كه ایشان مذمّت ابو حنیفه و شافعی نمودهاند، دلیل شیعگی ایشان نیست؛ چرا كه ظاهر است كه ریاضت كشان و عاشقان اهل سنّت، فقیهان خود را از عشق بیبهره میدانند؛ چنان كه شما اكابر علمای شیعه را علمای ظاهر میخوانید؛ بلكه میتوان گفت كه این مذمّت كه ایشان شافعی و ابو حنیفه را نمودهاند، دلیل تسنن ایشان است؛ چرا كه شیعه راضی نمیشود كه ابو حنیفه و شافعی را به این مذمّت نماید كه از عشق بیبهره بودهاند، بلكه از برای ایشان اثبات ضلالت و گمراهی مینماید. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مدح سفیان و ابو حنیفه دلیل تسنن است؛ پس باید دلیل بر تشیع ایشان گفت، تا مدح را حمل بر تقیّه كنیم. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب یازدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر بر این كه طریقه این جماعت، طریقه سنیان است، آن است كه ایشان ترك حیوانی را چهل روز كمال میدانند و آن را از عبادات میشمارند؛ و در كتاب كلینی از امامان ما روایت شده كه هر كه چهل روز گوشت نخورد، بد خلق میشود و اذان در گوش او باید گفت؛ «4» و دیگر از امامان ما روایت شده كه گوشت سید طعامهاست. «5» پس چگونه ترك آن عبادت باشد، و چگونه ترك آن بنده را به خدا نزدیك گرداند، گوییا كشفی كه این طایفه دعوی مینمایند، از این بابت است كه چون مدتی حیوانی نخورند و در جایی تاریك نشینند، مزاج ایشان تغییر
______________________________
(1). عطار، تذكرة الاولیاء، صص 193- 201
(2). عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعة، ج 16، ص 210
(3). در حاشیه مرعشی: قال صاحب «التوضیح»: قد مدح العطار هؤلاء الملاعین فی المظهر و غیره من كتبه، فما قال المحشی، فهو ایضا من اغلاطه؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم و هو بكل شیء علیم.
(4). كلینی، همان، ج 1، ص 306
(5). همان، ج 1، ص 308
ص: 629
مییابد و چون به این حال متوجه شوند كه سیر آسمانها یا غیر آن نمایند، مانند كسی كه بنگ خورده باشد، یا بیماری كه بیهوشی بر وی غالب شده باشد و گمان میكنند كه آن چه دیدهاند در واقع آن چنان است.
فصل دویم از باب یازدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از مولانا كه اصلا خبر از طریقه این طایفه ندارد كه هیچ یك از ایشان، در هیچ كتابی نقل نكردهاند كه چهل روز حیوانی نباید خورد، و این طریقه اهل تسخیر جنّ است؛ بلی اربعین را موافق احادیث بسیار است، از طریق عامه و خاصه و خوب میدانند؛ و در اربعین، صمت و جوع و سهر «1» و ذكر علی الدّوام به جای میآورند، و این افعال همگی موافق است با احادیث تا چشمههای حكمت از قلب ایشان بر زبان ایشان جاری میشود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب یازدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: ترك حیوانی از عملهای شایع و متعارف این طایفه است، كه از مشایخ دست به دست رسانیدهاند، بلكه این ضروریات اهل این طریقه است، چنان كه نماز و روزه از ضروریات دین اسلام است، و گفتگو در حدیث اربعین پیشتر واقع شده؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب دوازدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و ظاهرا شیطان نیز این جماعت را اعانت و یاری مینمایند؛ و در كتاب فواتح «2» از علاء الدوله سمنانی «3» كه از پیران بزرگ این جماعت است، نقل نموده كه گفت كه، بعد از بیست و سه سال كه سلوك طریق حق كردم، شیطان مرا وسوسه میكرد در بقای نفس بعد از خراب بدن؛ چون او را الزام دادم، به من گفت كه من یار مخلصانم در معارف و مشوش سازندهام جماعتی را كه در اعتقاد تزلزل كند [متزلزلند]. پس پرسیدم كه دست شبلی را چون در شط افتاد، تو گرفتی؟
______________________________
(1). بیدار ماندن و كم خوابیدن.
(2). مقصود از این فواتح، بخش نخست شرح قاضی میر حسین میبدی بر دیوان علی علیه السلام است كه فاتحه ششم آن اختصاص به بحث نبوت و ولایت دارد و مطالبی كه ملا محمد طاهر نقل كرده است، از آن جاست. قاضی كمال الدین میر حسین بن معین الدین میبدی یزدی (م 909) شارح دیوان منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام (به كوشش حسن رحمانی و سید ابراهیم اشك شیرین، تهران، میراث مكتوب، 1379). باید گفت وی را باید در شمار سنیان دوازده امامی دانسته كه شرح آنها را در تاریخ تشیع در ایران، ج 2، صص 725- 732 آوردهایم.
(3). ركن الدین علاء الدوله بیابانكی سمنانی (م 736) از مشاهیر صوفیه و صاحب «چهل مجلس» و چندین رساله فارسی كه تحت عنوان «مصنفات فارسی» توسط استاد مایل هروی به چاپ رسیده است. و نیز بنگرید: جامی، نفحات، صص 441- 445
ص: 630
گفت: آری، من دست مردان میگیرم. «1»
ای شیعیان! تماشا كنید كه این احمق، چه نامعقولها گفته؛ اما یقین است كه آنچه این جماعت میكنند، بییاری شیطان نمیشود. بیت:
هر كه شیطانش رهنما باشدبر سر كار او خطا باشد فصل دویم از باب دوازدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اگر این واقعه حق بوده باشد، موافق قرآن است كه: إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِینَ «2» و چه استبعاد دارد كه بعد از مجاهده حق سبحانه و تعالی، شیطان را تسلط از بنده مخلص خود بردارد، بلكه شیطان را مسخّر بنده سازد، به حكم و لكن شیطانی اسلم؛ غرض آن كه هر گاه شخصی را به واسطه اغراض نفسانی بغضی جمعی به هم رسید، محاسن او را در لباس قبایح مینگرد و بر عكس حبّك للشیء یصم و یعمی و یبكم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب دوازدهم: ماتن [ملا محمد طاهر] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حاشا كه گفته این مرد جاهل مدعی، موافق قرآن بوده باشد؛ حق تعالی خطاب فرموده كه إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا «3» ترجمهاش این است كه به درستی كه شیطان دشمن شما است؛ پس بگیرید او را دشمن خود، پس اگر كسی او را یار خود داند، خطا كرده و بر خلاف قرآن عمل نموده. و در این آیه كه نقل فرمودهاند، حق تعالی نگفته كه ابلیس یار و دستگیر بندگان مخلص است، بلكه گفته كه ابلیس را تسلطی بر بندگان نیست.
به هر حال از خدا شرم باید كرد، و این تأویلات دور نباید نمود و دین خدا را ضایع نباید ساخت؛ و از این گفتگو ظاهر میشود كه حضرت آخوند نیز به طریق پیران خود، خاطر از ابلیس جمع نمودهاند و او را یار خود میدانند و این گفتگوهای درشت ناخوش كه كردهاند، به مدد و یاری ابلیس شده؛ أعوذ باللّه من همزات الشیاطین؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب سیزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: باز در فواتح این جاهل كذاب نقل نموده كه امام محمد بن الحسن العسكری در وقت اختفا، از ابدال بوده و ترقی كرد و چون علی بن الحسین بغدادی كه قطب آن زمان بود، فوت شد، محمد بن الحسن قطب شد؛ و نوزده سال قطب شد؛ پس فوت شد و او را در مدینه دفن كردند و
______________________________
(1). میبدی، شرح دیوان، ص 101
(2). حجر، 42
(3). فاطر، 6
ص: 631
عثمان بن یعقوب جوینی قطب شد. «1»
یاران! نظر كنید و ببینید كه این خداناشناس بیدین چه افتراها زده، به هر حال انصاف بدهید كه با این طور طایفه، محبت میتوان داشت و باز این مرد نقل نموده كه در سال هفتصد و بیست و دو، «2» شتربانان در مدینه جنگ سنگ میكردند؛ سنگی بر سر خضر پیغمبر آمد، شكست و سه ماه ورم داشت. «3»
فصل دویم از باب سیزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: پیشتر مذكور شد كه متصوّفه سنی بسیارند و قول ایشان حجّت بر شیعیان نمیشود. مگر از مزخرفات ایشان در كتب متداوله علما نیست كه مدار طلبه بر آن میگذرد؛ اگر جاهلی اعتقاد كند كه هر كتابی كه تصنیف كردهاند حق است، حجّت نمیشود، بر علمای ربانی؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب سیزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: این طرفه كه حضرت آخوند اقرار به تسنن اكثر این جماعت كه صاحب سلسله و طریقند مینمایند و با این حال دعوایی مینماید كه اسرار این طایفه متواتر است، پس باید كه بفرمایند كه به اعتقاد ایشان، كه مانده كه بیدغدغه شیعه باشد، كه به نقل ایشان اسرار كه حضرت آخوند دعوی فرمودهاند، متواتر شده، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب چهاردهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و در فواتح از ملا عبد الرزاق كاشی كه یكی از مخربان دین است، نقل كرده كه او ردّ سخنان علاء الدوله نموده و گفته كه حضرت خضر و الیاس وجود ندارد، مصراع: «الحذر زین بیحیایان الحذر». و از همین سنی كاشی نقل نموده كه در كتاب اصطلاحات «4» از حضرت پیغمبر نقل شده كه فرمودند: من و ابوبكر چون دو اسبیم كه بكر و دوانند؛ اگر او پیشی میگرفت، من به او ایمان میآوردم، و لیكن من پیشی گرفتم، پس او به من ایمان آورد! «5»
عزیزان! ببینید حماقات این مرد را كه ابوبكر را نظیر پیغمبر صلی الله علیه و اله شمرده و به این حدیث دروغ متمسك شده؛ و با این حال كه این جماعت دارند، بعضی از شیعیان از
______________________________
(1). میبدی، همان، ص 165
(2). در فواتح: سنه اثنین و عشرین و سبعمائة.
(3). میبدی، همان، ص 166
(4). عنوان كتاب «اصطلاحات الصوفیة» است كه با عنوان «فرهنگ اصطلاحات عرفانی و تصوف» توسط استاد محمد خواجوی به فارسی در آمده است (تهران، مولی، 1372).
(5). در میبدی (ص 206) آمده است: مولانا عبد الرزاق كاشی در «اصطلاحات» آورده كه مصطفی، صلی الله علیه و سلم، در شأن ابوبكر فرمود: أنا و ابوبكر كفرسی رهان، فلو سبقنی لآمنت به، و لكن سبقته، فآمن بی. بنگرید: كاشی، اصطلاحات الصوفیه، ص 139
ص: 632
روی نادانی مرید ایشان شدهاند.
فصل دویم از باب چهاردهم: محشی [مجلسی] میفرماید: آن چه این سنّی، از شیخ عبد الرزاق كاشی رحمه الله نقل نموده، محض افتراست؛ و كتب شیخ همه در میان است و آثار تشیع او همه ظاهر و هویداست و او مرید شیخ عبد الصمد نطنزی است و تشیع او اظهر من الشمس است و در كتیبه خانقاه او كه قریب سیصد سال است كه نوشته شده است، اسامی ائمه اثنی عشر مكتوب است. «1» و این فقیر احوال شیخ عبد الرزاق را از شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله پرسیدم؛ فرمودند كه در تشیع او دغدغه نیست «2» و همچنین در فضیلت و كمالات او و تشیع نور الدین عبد الصمد؛ و فرمودند كه شیعه و سنی به خوبی تصانیف او تصنیف نكردهاند؛ و الحق چنین است؛ و اگر منصفی نظر كند در شرحی كه نوشته است بر منازل السایرین خواجه عبد اللّه انصاری، انصاف خواهد داد كه مثل آن متن و شرح مصنّف نشده؛ و لیكن تا كسی از مشرب عرفان و محبّت بویی نبرده باشد، این دیدنها و شنیدنها نفع نمیدهد، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب چهاردهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حضرت آخوند نسبت افترا به قاضی میر حسین دادهاند. عجب از حضرت آخوند كه تتبع ناكرده همچنین دعوایی مینمایند؛ هیچ میتواند بود كه شخصی دیوانه نباشد و كتابی تصنیف نماید كه سالها مردم آن را ببیند و در آن كتاب بگوید كه این حدیث یا این حكایت را از كتاب عبد الرزّاق نقل نمودم و در واقع محض افترا باشد؟ این به غایت دور است. پس باید كه بر كتاب عبد الرزّاق بگردید كه البته خواهید رسید. و گفتهاند كه شیخ نور الدین شیعه است، دلیل باید گفت. و آن چه گفتهاند كه در كتیبه خانقاه وی اسامی دوازده امام است، به گفتگو ثابت نمیشود؛ «3» و بر تقدیری كه راست باشد این دلیل شیعگی وی نیست؛ چرا كه سنّیان نیز دوازده امام را دوست میدارند؛ و جماعتی از علمای سنی، كتاب در منقبت
______________________________
(1). درباره خانقاه عبد الصمد نطنزی در نطنز بنگرید: واقفی، میراث فرهنگی نطنز (تهران، 1374) صص 80- 105؛ جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ج 2، ص 738؛ آخوند ملا محمد تقی مجلسی در روضة المتقین (ج 9، صص 30- 32) نیز اشاره به خانقاه نطنزی كه خود را از مادر به وی منسوب میكند كرده است: همین طور در معبد قطب العارفین نور الدین عبد الصمد نطنزی كه من از سوی مادر به او منسوب هستم، اسامی امامان علیهم السلام موجود است.
(2). درباره تشیع او بنگرید: خواجوی، ترجمه اصطلاحات الصوفیه عبد الرزاق كاشانی، تهران، مولی، 1372، مقدمه، ص بیست و سه تا بیست و هشت.
(3). در حاشیه مرعشی: صاحب كتاب «توضیح المشربین» میگوید: بر فرض تسلیم، مگر حضرت آخند را گمان این است كه آن عمارت را خود ساخته؛ شاید آن كه ساخته، شیعه بوده باشد.
ص: 633
دوازده امام نوشتهاند؛ مثل اخطب خطبای خوارزم «1» و ابن طلحه شافعی «2» و [سبط] ابن جوزی حنبلی در تاریخ خود «3» منقبت دوازده امام نموده، و قاضی میر حسین سنّی «4» كه شما اقرار به تسنّن او كردید، در فواتح ذكر دوازده امام را نموده «5» و حدیث الخلفاء اثنی عشر كلّهم من قریش نقل كرده و این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم و در كتاب الجمع بین الصحیحین و در مسند احمد حنبل مذكور است. «6» پس باید گفت كه اینها همه شیعه باشند. مخفی نماند كه حق تعالی دوازده امام را مرتبهای داده است كه دوست و دشمن، همگی ایشان را مدح و منقبت مینمایند. پوشیده نماند كه در سفر حجّ به كشتی نشستیم و كشتی بانان، سنّی مالكی مذهب بودند، اتفاق در شب، كشتی ما طوفانی شده و مشرف بر آن شد كه غرق شود؛ كشتیبانان به فریاد در آمدند و دوازده امام را به یاری میطلبیدند و نام ائمه خود را مذكور نمیساختند. و بر تقدیری كه این مرد شیعه بوده باشد، شاید كه مثل حضرت آخوند فریب خورده باشد و به این وادی افتاده باشد، یا آن كه این طریقه را اختیار نموده باشد كه از شرّ سنّیان ایمن باشد؛ چرا كه سنّیان صاحب این طریقه را به غایت دوست میدارند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: خوبی تصنیف دلیل شیعگی نیست، سنیان تصنیف خوب بسیار دارند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب پانزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه پیران این طایفه، كسوتها از برای خود تعیین نمودهاند و مریدان را به تغییر لباس امر مینمایند و از امامان ما روایت شده كه بهترین لباس، پوشش اهل زمان تست و علمای شیعه لباس غیر متعارف را مكروه شمردهاند. و دلیل دیگر آن كه این جماعت خود را به رسواییها میاندازند و اداهایی قبیح میكنند كه در نظرها خوار و ذلیل شوند و مردمان ایشان را ملامت كنند و امامان ما این طریقه را مذمّت نمودهاند و شیعیان خود را از مباشرت مردم لا یبالی، به اجتناب امر فرمودهاند و دوستان خود را به حیا و شرم امر كردهاند و لباسی را كه در میان مردم از بهر تجمل پوشیده میشود، پوشیدن آن را در خانه از جمله اسراف شمردهاند و در دعاهای ایشان این معنی بسیار است كه، الهی مردمان را به من دوست گردان؛ و طلب و
______________________________
(1). نویسنده كتاب المناقب و كتاب مقتل الحسین علیه السلام كه هر دو چاپ شده است.
(2). صاحب كتاب مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول.
(3). سبط بن جوزی كتاب تذكرة الخواص را در شرح حال امامان علیهم السلام نوشته است.
(4). مؤلف شرح دیوان علی علیه السلام كه پیش از این از آن سخن گفتیم.
(5). میبدی، همان، ص 201
(6). طرق این حدیث را بنگرید در: صافی، لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1379
ص: 634
حاجت دنیا و آخرت هر دو كردهاند؛ چرا كه اجعلنی وجیها [بالحسین عندك] فی الدّنیا و الاخرة گفتهاند «1» و در كتاب كلینی حدیثی مذكور است كه مضمونش این است كه چون خدای تعالی خیری خواهد داد از برای بنده خود، او را به خوبی در میان مردم شهرت میدهد. «2» و دیگر ائمه ما علیهم السلام شیعیان خود را از كارهای سهل دنیّ نامناسب، به اجتناب امر فرمودهاند كه مبادا قدر ایشان كم شود؛ و علمای طایفه شیعه گفتهاند كه كسی كه صاحب مروّت نباشد، گواهی او را نباید شنید و بی مروّت كسی را دانستهاند كه كارها كند كه مناسب حال او نباشد و مرتبه او را پست سازد، مثل سر در بازار برهنه كردن و در بازار چیزی خوردن و هر چیزی كه نشان بیباكی بوده باشد. و بدان كه غلطهای این طایفه كه ملامت را كمال میدانند، بسیار است و سبب این غلطها آن است كه مردمان، اهل بیت پیغمبر را واگذاشتند و سفارشهای حضرت رسالت پناه را نشنیدند و از جمله سفارشات آن حضرت یكی این بود كه میگذارم در میان شما دو چیز بزرگ را كه اگر بدان دو چیز متمسّك شوید، هرگز گمراه نخواهید شد و آن دو چیز كتاب اللّه است و عترت من كه اهل بیت منند؛ و این حدیث در میان شیعه و سنی مشهور است. پس چون با اهل بیت كه پیروی ایشان سبب هدایت است، طریق بیگانگی پیش گرفتند، محتاج شدند كه در مسائل حلال و حرام و در معالجه نفس از مرضهای هلاك كننده مثل حرص و طول امل و تكبّر و غیر آن به عقل و رأی خود عمل نمایند. بنا بر این، ابو حنیفه دین اسلام را به فتواهای خود رسوا ساخت و عابدان ایشان از بهر علاج، نفس خود را به رسواییها انداختند؛ اما اهل بیت علیهم السلام مردمان را در معالجه امراض نفس به مداومت ذكر مرگ امر فرمودهاند و این جلایی است كامل كه نفس را از همه عیبها پاك میسازد و حاجت به دوای دیگر نیست. و از عبد الرزاق كاشی نقل شده كه طایفه ملامتیه را افضل اولیاء شمردهاند.
فصل دویم از باب پانزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از بندگان مولانا كه افعال عوام را حجّت میسازند؛ و خواص كه مدح ملامتیه كردهاند، متمسّك ایشان آیه كریمه یجاهدون فی سبیل اللّه و لا یخافون لومة لائم «3» است كه در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و اصحاب آن حضرت نازل شده است و ایشان مشغول جهاد اكبرند كه (رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاكبر) «4» و اگر به واسطه نفس و شیطان و خوف از مكاید ایشان در ترك شهرت و حبّ جاه بكوشند، بجاست؛ چه ظاهر است كه اكثر شهرتها آفت است و
______________________________
(1). بحار الانوار، ج 98، ص 292
(2). بدین مضمون چیزی نیافتم.
(3). مائده، 54
(4). مجلسی، بحار الانوار، ج 67، ص 71؛ سبزواری، جامع الاخبار، ص 100
ص: 635
اگر در ترك مأكول [مآكل] خوب و ملابس زینت كه زیّ ظلمه است و اعادی حق سبحانه و تعالی سعی نماید، به موقع است، چنان كه از آثار رسول خدا و حضرت امیر المؤمنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهم اجمعین ظاهر است و خطبه «1» عثمان بن حنیف الانصاری و سایر خطب آن حضرت مشحون است از این معانی، بلكه اكثر احادیث كلینی و آن كه بعضی از حضرات ائمه معصومین علیهم السلام كه در زمان طاغیان و ملاعین بودهاند، ظاهر خود را به لباسهای فاخر مزیّن میساختهاند، به خاطر مصالح بوده است؛ و جامه زیرین ایشان خشن بوده است؛ چنان كه از احادیث ظاهر است. قطع نظر از آن كه كسی نمیگوید كه لباسهای خوب و طعامهای خوب بد است، و لیكن جمعی كه مریض بوده باشند به مرض ظاهر، بسیاری از اطعمه طیّبه بر ایشان حرام میشود، پس اگر كسی به مرض باطن مبتلا باشد، چه بعد دارد كه او را اجتناب از مستلذّات مطلوب بوده باشد و لیكن جهل مركّب اعظم امراض است كه شخص به همه امراض مبتلا باشد و خود را مریض نداند و به معالجه مشغول نشود، حق سبحانه و تعالی همه را به عیون ایشان مطلع سازد تا در مقام اصلاح نفس و ازاله مهلكات در آیند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب پانزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: چون حضرت آخوند مست محبّت این طایفه شدهاند، مدارش بر تأویلات و احوال ناپسندیده ایشان است و پر عجب است كه ملامت ایشان را از بابت ملامت امیر المؤمنین علیه الصلاة و علیه السلام و اصحاب او شمردهاند و ندانستهاند كه این طایفه، ظاهر خود را بد میسازند و بد مینمایند كه مردمان ایشان را ملامت كنند و این معنی در پیش این طایفه متواتر است. و این طرفه كه حضرت آخوند در اسرار ایشان دعوای تواتر میكنند و آنچه در میان ایشان ظاهر است انكار میفرمایند؛ و حاشا كه امیر المؤمنین و اصحابش صاحب این ملامت باشند، بلكه معنی این كه ایشان از ملامت گران باك ندارند، آن است كه ایشان در محبّت الهی ثابت قدم بودهاند و در امضای امر و نهی الهی و اثبات حق و ابطال باطل كمال سعی مینمودهاند و از ملامت ملامتگران هیچ باك نداشتهاند و این نهایت مرتبه كمال است، مصراع: «ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا» و امید هست كه ملامتی كه فقیر را در باب نوشتن رساله مینمایند، از این بابت بوده باشد.
و دیگر آن كه ما مذمّت بیباكی و بیشرمی و پوشیدن لباس شهرت كه موجب صد گونه آفت است، نمودهایم؛ پس گفتگوهایی كه حضرت آخوند در برابر نمودهاند پرمناسبتی
______________________________
(1). مقصود نامه امیر مؤمنان علیه السلام به عثمان بن حنیف حاكم بصره است.
ص: 636
ندارد؛ چرا كه ما مذمّت قناعت و ترك دنیا و ترك لذتهای دنیا ننمودهایم و پر ظاهر است كه در دار دنیا، هر چند دست از متاع دنیا تهی ترست و مشغولی به لذّات كمتر است، نجات و رستگاری بیشتر است و كلام حضرت امیر المؤمنین علیه الصلاة و علیه السلام كه تخفّفوا تحلقوا «1» در این باب اعظم مواعظ است. و چون فقیر از لذّات زهد و بیرغبتی از لذّات فانیه غافل باشم، و حال آن كه این رباعیات از خاطر این كمترین سر زده، رباعی:
دنیا طلبد كسی كه ناكس باشدما را ز جهان، یاد خدا بس باشد
هر كس كه خدا كَسَش نباشد باشدبیكس همه عالم اگرش كس باشد رباعی:
راحت دارد هر كه شكیبا باشدكم مایه ز مال و جاه دنیا باشد
كی سیر توان شدن ز مال دنیامال دنیا چه آب دریا باشد رباعی:
دنیا پوچ و مطالب دنیا پوچپرمغز آمد و لیك در دیده لوچ
گوش تو كر است ور نه هر سو غوغاستاز كوس رحیل و شورش كوچا كوچ رباعی:
ای بیخبر! این خنده و بازی تا كیای خواجه به مال خویش نازی تا كی
در كوی فنا چو كودكان بر سر هماز سنگ و گل آشیانه سازی تا كی رباعی:
خواهی نشود پیش خدا قدرت پستمحكم باید در طمع بر خود بست
شیطان چو كند میل كه خندد بر تواول به شراب طمعت سازد مست رباعی:
یا رب ز غم پخته و خامم برهانوز خواهش شیرینی كامم برهان
دارد طمع دانه ز پی آفت دامرحمی كن و از دانه و دامم برهان رباعی:
تا چشم زنی رسید وقت سفرتفرداست كه در جهان نماند اثرت
بر روی زمین خرّم و غفلت تا كیاز زیر زمین مگر نباشد خبرت رباعی:
از دوری راه خویشتن یادی كنآماده ز بهر سفرت زادی كن
از بیكسی و مردن خود یاد آوردر ماتم خود نشین و فریادی كن
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 40، ص 163
ص: 637
رباعی:
از دوری راه خویشتن كن یادیآماده ز بهر سفرت كن زادی
در راه طلب چه خفتهای ای غافلبر خیر كه از غافله دور افتادی رباعی:
یا رب تو ز قید خورد و خوابم برهانوز مفلسی روز حسابم برهان
در بادیه طول امل حیرانمیا رب ز فریب این سرابم برهان رباعی:
تا چشم زدیم هفته و ماه گذشتاوقات شریف ما چه ناگاه گذشت
هرگز نشدم ز آه خالی نفسیفریاد كه عمر ما به یك آه گذشت اولی آن است كه بر این رباعیات اقتصار نموده به این دو بیت آن را ختم نمایم، نظم:
دایم از یاد مرگ دلریشممردن طرفه ایست در پیشم
راحتم از كجا بود كه مدامعقرب مرگ میزند نیشم امید كه حق تعالی ما را و حضرت آخوند را از شرّ شیطان نگاه دارد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب شانزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه نقل است كه پیران ایشان مثل ملّای روم و غیر او در مجلس خود، نای و بعضی دیگر از سازها حاضر میكردند و تا این زمان در مولوی خانه بغداد، این صحبت در كار است؛ و در مذهب امامان ما اینها حرام است. و طرفه این است كه بعضی از شیعیان كمال [نهایت] اعتقاد به ملای روم دارند، با آن كه این مرد اوزبك است و چنان كه نقل است، او قاضی سنّیان بوده، و سنّیان كمال اعتقاد به او دارند و او را مقتدای خود میدانند، و دیوان شعر او را نهایت عزّت میكنند و این بنا بر آن است كه او را سنّی میدانند و در دیوان او چیزی نمیبینند كه دلیل بر شیعگی او باشد؛ و ظاهرا بعضی از شیعیان چون دیدهاند كه او در دیوان خود حضرت امیر المؤمنین علیه السلام را مدح بسیار كرده، گمان كردهاند كه شیعه است؛ و غافل شدهاند كه این دلیل شیعگی نیست؛ چرا كه سنّیان تفضیلی كتابهای بسیار در فضیلت علی ابن ابی طالب علیه السلام و باقی ائمه تصنیف كردهاند [و عثمان] و ایشان را به غایت دوست میدارند و علی بن ابی طالب را افضل میدانند و با این حال ابوبكر و عمر را دوست میدارند و ایشان را خلیفه میدانند. و بدانید كه این مرد در مثنوی چیزها گفته كه با مذهب شیعه جمع نمیشود و از آن جمله اعتقاد باطلش این است كه حضرت امیر المؤمنین علیه السلام با ابن ملجم گفت، بیت:
غم مخور فردا شفیع تو منمخواجه روحم نه مملوك تنم
ص: 638
ببینید ای شیعیان كه این شقی اعتقاد دارد كه ابن ملجم ملعون به شفاعت مرتضی علی علیه السلام به بهشت خواهد رفت و نفهمیده كه بنا بر این لازم میآید كه حضرت مرتضی علی علیه السلام مردمان را به خون فرزندان خود دلیر نموده باشد.
فصل دویم از باب شانزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: مذكور شد كه شهرتهای عوام اعتبار ندارد و اگر سنّیان بنا بر اعتقاد خود، شیعه را سنّی دانند، موجب تسنّن آن شیعه نمیشود؛ چه محمد بن یعقوب كلینی كه اعظم محدّثان شیعه است، سنّیان او را سنّی میدانند و قبر او را كه در جنب مولوی خانه بغداد است، زیارت میكنند، بلكه همه امامان ما را سنّی میدانند و به ایشان اعتقاد دارند و زیارت ایشان میكنند؛ و اگر جمعی از سنّیان چون اعتقاد ایشان این است كه ملاهی مباح است یا مكروه به جای آورند و افترا بر رسول خدا بندند كه او ساز شنید و عایشه را به دوش كرد تا تماشای ساز كند، اگر بر مولانا افترا بندند، بعید نخواهد بود؛ و حضرت مولانا در بسیاری از غزلهای خود، اظهار موالات به ائمه معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین نموده و تبرّا از دشمنان اهل بیت كرده و اظهار مذهب حق خود نموده؛ و اگر به واسطه تقیّه مدح اشقیا كرده است، همان در عقب آن گفته است كه، بیت:
یك فسانه راست گویم یا دروغتا دهد راستیها را فروغ و اگر گویند، چرا این مدحها را میكرد كه موجب اضلال جمعی شود، بحث در مطلق تقیّه میشود، و حضرات ائمه معصومین تقیّه فرمودهاند و تقیّه ایشان موجب اعتقاد اهل سنت به تسنّن ایشان شده است؛ مجملا اگر مولانا از علم بهره میداشت، چه جای حال، با بزرگان چنین بیادبی نمیكرد، بیت:
بزرگش نخوانند اهل خردكه نام بزرگان به زشتی برد و اللّه كه جای رحم است بر این بیچاره كه به تقلید و تعصّب گرفتار است و نظر نمیكند به حال بعضی كه احوال ایشان در خوبی اظهر من الشّمس است؛ و هر بیتی از مثنوی مرشدی است كامل و مشتمل است بر بدایع حكمت كه روّحوا أنفسكم ببدایع الحكم فإنّها تكلّ كما تكلّ الأبدان، «1» اگر چه مولانا گفتگوهای منكران را در بسیار جایی از مثنوی جواب داده، و لیكن حیف كه شخصی دعوای علم و دانش كند و از این معانی بیبهره باشد و این قسم مزخرفات به كتابت آورد كه مولانا اوزبك بوده است. مگر ندانستهاند كه همیشه بلخ و سمرقند شیعه بودهاند و ابن بابویه من لا یحضره الفقیه را در بلخ تصنیف كرده است، «2» و علمای بلخ نزد او تلمّذ نمودهاند، قطع نظر از آن كه شهر سبب مذهب نمیشود؛ و اللّه یهدی
______________________________
(1). كلینی، همان، ج 1، ص 48
(2). صدوق این نكته را در همان صفحه آغازین كتاب من لا یحضر یاد آور شده است.
ص: 639
من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب شانزدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
حضرت آخوند در این مقام نیز غلط رسوایی نمودهاند؛ زیرا كه هیچ كس از سنّیان، محمد بن یعقوب را سنّی نمیدانند، بلكه او را سنّیان از مروّجین دین شیعه شمردهاند. و دیگر این كه گفته كه قبر او در جنب مولوی خانه است، و سنّیان او را زیارت میكنند، غلط است. بلكه آن قبر شیخ المشایخ است، و قبر محمد بن یعقوب چنانچه در میان خواص شیعه معروف است، در خانهای است كه حاكم نشین است و در زمان بكتاشی خانه [بكتاش خان]، آن خانه كه شیخ در آن جا مدفون است، خزانه بود؛ و اگر چنانچه خواهید كه این معنی را مشخص نمایید، اهل بغداد در اصفهان هستند و موضع قبر شیخ را در بغداد، سنّیان نمیدانند؛ بلكه عوام شیعه نیز اكثر نمیدانند. ظاهرا كه حضرت آخوند از این جا به غلط افتاده كه در كتاب رجال دیده كه گفته شده كه محمد بن یعقوب در دروازه كوفه مدفون است «1». بر حضرت آخوند مخفی نماند كه دروازهها بسیار تغییر یافته و اگر خواهند كه بدانند، تاریخ بغداد را مطالعه فرمایند.
و دیگر فرمودهاند كه سنّیان امامان ما را سنّی میدانند. مخفی نماند كه این گفتگو نیز به غایت واهی است و جواب گفتگوی ما نمیشود؛ چرا كه مطلب ما این است كه، چون میتواند بود كه عالمی از علمای شیعه، تقیّه را به جایی رساند كه سنّیان او را بزرگ و ولیّ دانند و علمای شیعه از وی خبر نداشته باشند و وی را نشناخته و نام او را در كتابهای خود مذكور نسازند؟
و این كه گفتهاند كه در بعضی غزلها، ذكر ائمه اثنا عشر نموده، اگر واقعی باشد، پیش از این بیان شد كه ذكر دوازده امام و دوستی ایشان دلیل شیعگی نیست؛ چرا كه سنّیان در كتابهای خود، مدح و منقبت دوازده امام را بیان كردهاند و حضرت آخوند نیز اقرار فرمودند كه سنّیان به دوازده امام اعتقاد دارند، و ایشان را سنّی میدانند. پس به این گفتگوها، با وجود مدح و منقبت ابوبكر و عمر و عثمان، ایشان را شیعه نتوان دانست؛ بلكه شیعه آن كسی را میتوان گفت كه در میان شیعیان به تشیّع مشهور باشد، یا غاصبان حق اهل بیت را مذمّت نموده باشد؛ و گفتیم كه علمای شیعه هر چند در زمان تقیّه باشند، حال ایشان بر
______________________________
(1). ابن عساكر مینویسد: كلینی، همانا ابو جعفر محمد بن یعقوب كلینی رازی از فقهای شیعه و مصنفین بر آن مذهب است. وی در باب الكوفه در درب السلسله بغداد سكونت داشت و در سال 328 در گذشت در همان باب الكوفه در مقبرهاش دفن شد. ابن ماكولا میگوید: من قبر او را در نزدیكی صراة الطائی دیدم كه بر آن نوشته شده بود: هذا قبر محمد بن یعقوب الرازی الكلینی الفقیه. تاریخ دمشق، (بیروت، دار الفكر، 1997) ج 56، ص 298
ص: 640
شیعیان مخفی نمیماند؛ و این درشتیها كه حضرت آخوند ابتدا به آن فرمودهاند، همه بیادبی و بیشرمی و بیحیایی است؛ و معلوم میشود كه بویی از محبّت الهی به مشام حضرت آخوند نرسیده؛ زیرا كه محبّان را حیا از این بیش ترك «1» میباشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن در جواب محشّی [مجلسی] میفرماید: حضرت آخوند بسیار عامی سلیقهاند و در دعواهای بیدلیل مردانهاند، و فرمودهاند كه هر بیتی از مثنوی مرشد كاملی است، و تأسف خوردهاند كه ما از ادراك معانی آن بیبهرهایم. مخفی نماند كه حق تعالی به فضل و رحمت خود، ما را از پیروان اهل بیت علیهم السلام گردانیده و به بركت احادیث ایشان، ما را از همه كس بینیاز ساخته؛ بلكه اگر مولانا زنده بود، محتاج بود كه حدیث اهل بیت از كمترین بشنود و آداب دین داری و خداپرستی یاد گیرد. و اگر چنانچه شما شعرهای حكمت آمیز را مرشد خود میدانید، ما را از این بابت اشعار بسیار است؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هفدهم: ماتن در اصل رساله میگوید: دیگر این گمراه، از مریدان شیخ محی الدین است و او سر اشقیا است و شعرها در اظهار اشتیاق این شیخ شیطان صفت بسیار گفته و وی را مدح نموده و یكی از شعرها این است كه گفته؛ رباعی:
ما عاشق و سرگشته سودای دمشقایمجان خسته و دل بسته سودای دمشقایم
اندر جبل صالحه كانی است ز گوهركاندر طلبش غرقه دریای دمشقایم و در بعضی از خطبههای مثنوی گفته كه چون حقیقت حاصل شود، شریعت باطل شود؛ و شك نیست كه این كفر محض است؛ چرا كه معنی این كلام، این است كه آدمی چون به مرتبه حقیقت رسید، دیگر بر وی تكلیف نیست، و شریعت، نظر به وی ساقط میگردد. و علامه حلی رحمه الله، در بعضی از كتابهای خود گفت آنچه مضمونش این است كه روزی در حایر امام حسین علیه السلام جمعی را دیدم كه نماز میگزارند و یكی از ایشان نماز نمیگزارد؛ پرسیدم كه این شخص چرا نماز نمیگزارد، گفتند واصل شده! و بعد از آن حكایت این طایفه را و طریقه ایشان و دوستان ایشان را مذمّت نموده. «2» و دلیل دیگر آن كه این جماعت مذهب جبر دارند و این نیز خلاف مذهب شیعه است و بعضی از نادانان شیعه به محمود شبستری كمال اعتقاد دارند و با آن كه او در كتاب گلشن گفته؛ بیت:
هر آن كس را كه مذهب غیر جبر استنبیّ گفتا كه او مانند گبر است
______________________________
(1). به معنی قدری بیشتر
(2). علامه این مطلب را در كشف الحق و نهج الصدق بیان كرده و عین عبارت وی را شیخ حر آورده است.
بنگرید: عاملی، شیخ حر، الاثنی عشریة فی الرد علی الصوفیة، ص 58
ص: 641
و مضمون این بیت آن است كه شیعیان گبرند؛ چرا كه مذهب ایشان غیر جبر است، بلكه جبر مذهب سنّیان است. چرا كه ایشان میگویند كه هر چه از بنده صادر میشود، خدا میكند و بنده را در آن اختیاری نیست و شیخ محی الدّین مذهب جبر را به همه عارفان نسبت داده و این در فواتح مذكور است. «1» و این طرفه است كه جماعتی با آن كه لاف تشیّع میزنند، به شیخ محی الدّین نهایت اعتقاد دارند و این مرد در فتوحات چیزها گفته كه با اسلام جمع نمیشود و از این كتاب گفتگویی از او به عربی نقل شده كه حاصل معنی بعضی از آن این است كه شیطان، شیعه را خصوصا امامی را فریب داده؛ به این روش كه ایشان را تعلیم داده كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله را دوست باید داشت و بعد از آن ایشان را واگذاشت تا آن كه ایشان از حد تجاوز نمودند و بعضی از ایشان بغض صحابه بهم رسانیدند و ایشان راسب نمودند و گمان كردند كه اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله سزاوارترند به این منصبهای دنیوی؛ و طایفهای دیگر خدا و پیغمبر و جبرئیل را مذمّت نمودند كه چرا تصریح به مرتبه ایشان ننمودهاند و بعد از آن گفته كه ایشان گمراه شدند و گمراه كردند.
ای شیعیان! ببینید كه این گمراه چه نامعقولها گفته و چه دروغها به قالب زده و گمان كرده كه امامت و خلافت رسول خدا منصب دنیوی است و اعتقاد نموده كه شیعه به واسطه سب و لعن ابیبكر و عمر و عثمان گمراه و گمراه كنندهاند؛ و دیگر این جاهل، مذهب شیعه را درست نفهمیده و ندانسته كه ایشان را با خدا و پیغمبر و جبرئیل اعتراضی نیست، بلكه تقصیر را همه از جاهلان صحابه میدانند.
و دیگر در فواتح از این شقی نقل نموده كه در باب هفتاد و سیّم از فتوحات میفرماید كه، دو كس از عدول شافعیه كه هیچ كس گمان رفض به ایشان نداشت، با یكی از اولای رجبیّین كه من او را در دیار بكر دیده بودم، صحبت داشتند. فرمود كه، من شما را به صورت خوك میبینم؛ و این علامتی است میان من و خدا كه رافضیان را به این صورت به من مینماید.
ایشان در باطن خود از مذهب رفض توبه كردند. فرمود كه، این ساعت كه توبه كردید، شما را به صورت انسان میبینم، ایشان معترف شدند، و از این تعجب كردند. «2»
ای یاران! ملاحظه نمایید كه این رییس اشقیا، عنادش با دوستان اهل بیت در چه مرتبه است؟ پس چه گنجایش دارد كه كسی او را مسلمان شمارد؟
دیگر در كتاب فواتح از وی نقل نموده كه گفته كه ختم ولایت به من شده و از شارح كتاب فصوص نقل نموده كه شیخ محی الدین نه ماه در خلوت نشست و طعام نخورد. بعد از
______________________________
(1). میبدی، همان، ص 65 از باب 369 فتوحات.
(2). میبدی، همان، ص 207 از فتوحات، 11: 287- 288
ص: 642
آن او را امر نمودند كه بیرون رو و بشارتش دادند كه خاتم ولایت محمدیّه است و گفته كه دلیل بر این كه او خاتم اولیاست، آن است كه آن نشانه كه در میان دو كتف پیغمبر صلی الله علیه و اله بوده كه آن را خاتم نبوت گویند، در میان دو كتف شیخ محی الدین بوده؛ و از این شیخ شیطان صفت شعرها به عربی نقل نموده كه مضمونش این است كه ختم ولایت به من شده. «1»
فصل دویم از باب هفدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اولا عبارت خطبه اظهر من الشمس است كه از مولانا نیست و حضرت مولانا چون خبر از این شهرتها ندارد، این مزخرفات میفرماید. و بر تقدیر، حقیقت [حقیّت] مراد ایشان آن است كه چون عشق و محبت الهی زور آورد، آدمی بیشعور میشود و قلم تكلیف برمیخیزد؛ دیگر آن كه از این اشعار چون فهمیدند كه مراد از رفتن دمشق [و عشق] زیارت محی الدین است، شاید كه چون در ارض مقدسه انبیا و اولیاء الله مدفونند، غرضش زیارت ایشان بوده باشد؛ قطع نظر از آن كه مشخص نیست كه این شعر از مولانا باشد و بر تقدیر حقیقت [حقیّت] بدی محی الدین نیز معلوم نیست، بلكه آثار تشیع از فتوحات او ظاهر است؛ و در رساله انشاء الدوایر تصریحات فرموده بر حقیقت مذهب شیعه؛ و حدیث ستفترق امتی را شرح كرده و مذهب حق را مذهب ائمه اثنی عشر گفته، و شرح این معنی در چند دایره كرده است؛ و شرح مكاشفات خود كرده كه در عالم مكاشفه دیدم كه اسامی ائمه معصومین علیهم السلام بر هر یك از حضایر قدس مكتوب بود. و اگر به واسطه تقیه مدح اشقیا كرده باشد، دور نیست.
مجملا اگر دانشمندی را حالت فهمیدن كلام شیخ محی الدین بوده باشد، میداند كه فضیلت و حالت او در چه مرتبه بوده است؛ چنان كه مولانا جلال دوانی در شرح رساله زوراء اطناب در مدح او كرده و همچنین مولانا شمس الدین خفری و همچنین شیخ بهاء الدین محمد و مولانا صدر الدین محمد شیرازی، بلكه جمیع محققین و مدققین خوشه چین خرمن اویند.
از آن جمله یك جلد فتوحات در استنباط علوم است از قرآن مجید، و اشاره به زیاده از هزار نوع از علم كرده در آن كه بكر است و نرسیدهاند به آن مگر بعضی از عارفان. و مولانا جلال در شرح زوراء نقل كرده است كه تا محی الدین ظاهر نشد، جمیع علوم ظاهر نشد و اكثر شبهات علم و ربط حادث به قدیم و غیر آن را از كلام محی الدین حل نموده، قطع نظر از آن كه الحكمة ضالّة المؤمن و انظر ما قال و لا تنظر الی من قال مقتضی آن است كه هیچ احدی از كلمات حكمت آمیز او بیبهره نباشد و اگر عقول ایشان به بعضی نرسد، حمل بر
______________________________
(1). همان، ص 142
ص: 643
قصور ادراك خود باید كرد و اگر در مذهب بر سبیل نقل از جمعی، مزخرفی نقل كند، حمل بر تقیّه باید كرد تا از انوار افاضات او مستفیض گردند و نه آن است كه این مقالات با عوام است؛ چه اجماع این طایفه است كه عوام را جایز نیست نظر كردن در كتب این طایفه [جماعت] چنان كه جایز نیست نظر كردن در كتب حكما؛ و لیكن جمعی كه از علوم بهرهای عظیم داشته باشند، از تصانیف این طایفه بهره عظیم میبرند و لكن المرء عدوّ لما جهل. و آن كه مولانا فرمودهاند كه شیخ محی الدین مذهب جبر را به همه عارفان نسبت داده، از این سخن در فتوحات و غیر آن از كتب او به نظر نرسیده؛ چه در فتوحات ترجیح مذهب اختیار نموده، بعد از آن كه مكرر ذكر كرده كه مسأله جبر و اختیار مشكل است؛ و اگر جبر را به عارفان نسبت داده باشند، معنیاش- و اللّه اعلم- آن خواهد بود كه در حدیث قدسی مجمع علیه بین الفریقین به اسانید صحیحه واقع شده كه لا یزال العبد یتقرّب الیّ بالنّوافل حتی أحبّه فكنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذّی ینطق به «1» الی آخر.
چون بنده همگی اوقات خود را صرف بندگی حق سبحانه و تعالی نماید، مستبعد نیست كه بعد از رسیدن به مرتبه محبّت مانند مجبور باشد در اعمال خیر و ترك اعمال شر، چنان كه عادل را ملكه حاصل میشود، ایشان را بالاتر حاصل شود؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب هفدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
«حضرت آخوند مدارش بر دعوای بیدلیل است. انكاری كه كردهاند به غایت دور است و طبع سلیم و عقل صحیح از آن ابا دارد، و تأویلی كه نمودهاند از آن دورتر است؛ و این كه فرمودهاند كه شاید كه مراد ملا زیارت محی الدین نباشد، عزیزا! بفرمایید كه در كوه صالحه كدام ولیّ شیعه مدفون است كه شیعیان از آن خبر ندارند و مولانا اظهار اشتیاق زیارتش مینماید؟ به همین حال اهل شام در اصفهان بسیارند، از ایشان تفحّص كنید. و اگر خواهید كه بدانید كه این اشعار از مولانا است، اهل تتبع در اصفهان بسیارند، از ایشان بپرسید.
مجملا حضرت آخوند، هر چه در او صرفه گفتگو ندیده، واگذاشته و هر چه صرفهاش كرده، گفتگوها كرده، اما همه بیمعنی؛ و این طرفه [است] كه كتاب فتوحات كه از محی الدین متواتر است واگذاشته و بر رساله مجهولی اعتماد مینماید كه نسبتش به محی الدین ثابت نیست. و اگر چه میتواند بود كه بر شما از راه كشف معلوم شده باشد كه این رساله تصنیف محی الدین است؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر در جواب محشی [مجلسی] میگوید: ملا جلال كه فریب محی الدین خورده
______________________________
(1). بنگرید: سبزواری، جامع الاخبار، ص 86؛ احسایی، ابن ابی جمهور، عوالی اللالی ج 4، ص 103؛ بهایی، شیخ، مفتاح الفلاح، ص 368
ص: 644
باشد، دور نیست؛ زیرا كه هر كه دلش به نوری روی اهل بیت نورانی نیست، زود فریب میخورد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: مخفی نماند كه محی الدین مزخرف و پا در هوا بسیار گفته و جمعی كه مست محبّت این طایفه شدهاند، و فریبهای و هوای ایشان خوردهاند، چون كلمات بیمعنی در كلام محی الدین و امثال او ببینند، و نفهمند، حمل بر این میكنند كه از دقت و لطف معانی، نمیتوان فهمید. به همه حال چه میشود كه این سنّی، گمراه فاضل باشد؛ سنّی فاضل در عالم بسیار است و مقصود ما نه ابطال فضل اوست، بلكه مقصود ما بیان ضلالت اوست. پس طول كلام شما در بیان فضل او دخلی به مبحث ندارد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
و ایضا در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه كلمات كفر و ضلالت شیخ محی الدین بسیار واضح است و دقّتی ندارد كه نتوان فهمید؛ و حمل گفتگوهای او بر تقیّه صورتی ندارد. این چه تقیّهای است كه كسی بگوید من خاتم اولیایم، یا بگوید كه در میان دو كتف من نشانه ختم ولایت است؛ چنان كه در میان دو كتف پیغمبر صلّی الله علیه و آله نشانه ختم نبوّت بوده. و اگر چنانچه این مرد تقیّه میكرد، میبایست كه این نوع گفتگوها نكند؛ چرا كه این نوع گفتگوها، باعث آن شده كه از سنیان نیز جماعتی حكم به كفر وی نمودهاند. و نمیدانم كه حضرت آخوند چه بهره از كلمات كفر آمیز این مرد بردهاند كه بدان مباهات میكنند. گوئیا این درشتی و ناهمواری كه به كار میبرند، بهرهای است كه از مطالعه كتاب این مرد بردهاند.
و فرمودهاند كه به نظر نرسیده كه جبر را به همه عارفان نسبت داده باشد، باید كه بر فتوحات بگردید كه به آن خواهید رسید. و این كه گفته كه مسأله جبر و اختیار مشكل است، حق است؛ اما تأویل كه نمودهاند كه معنیاش معنی حدیث قدسی است، بیصورت و بیمعنی است؛ چرا كه جبر معنی مشخص و معلوم دارد كه قابل تأویل نیست، و معنیاش در میان شیعه و سنّی مشهور و معروف است؛ و اگر چنان چه این كلمات را تأویل توان كرد، امان از عالم برمیخیزد، و كلمات كفر هر كس را تأویل میتوان كرد، و هر گاه كه حضرت آخوند همچنین چیزی را تأویل توانند نمود، چرا كلمات ما را تأویل نكردند كه خود را زحمت ندهند و ما را به زحمت نیندازند؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه مسأله جبر و اختیار بسیار مشكل است، و تحقیق معنی آن حدیث به غایت دشوار است، اگر چنان چه خواهید كه حقیقتش بر شما ظاهر شود، باید كه رسالهای را كه فقیر در
ص: 645
امر بین الامرین نوشته، «1» مطالعه نمایید و نسخه آن در اصفهان متعدد است، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب هیجدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: و در فواتح است كه جنیدی در شرح فصوص از شیخ صدر الدین نقل نموده كه از این شیخ كذّاب شنیدم كه میگفت: چون رسیدم به دریای روم از بلاد اندلس، با خود مقرر داشتم كه آن زمان در كشتی نشینم، كه تفاصیل احوال ظاهر و باطن من تا آخر عمر بر من مكشوف شود. بعد از توجه تامّ و مراقبت كامله همه ظاهر شد به احوال پدر تو و احوال تو و اتباع تو از ولادت تا موت و احوال شما در برزخ. «2»
ای شیعیان و دوستان اهل بیت! ببینید كه این ملحدان بیدین چگونه دروغها بسته و دین پیغمبر را خراب كردهاند. گنجایش دارد كه گریبان چاك زنید و در ماتم دین، خون از دیده روان سازید. رباعی:
خواهم كه كناره زین غم آباد كنمخود را به حزم ز نفس آزاد كنم
در گوشهای از بهر خدا بنشینمدر ماتم دین ناله و فریاد كنم باز در فواتح نقل كرده كه شیخ محی الدین گفته كه قطب كه او را غوث گویند، محل نظر حق تعالی است و آن، در هر زمان یك شخصی است و گفته كه گاه هست كه خلافت ظاهر نیز داشته باشد، و بعد از آن جماعتی را شمرده كه از جمله ایشان ابوبكر و عمر و عثمان و معاویه و پسرش یزید و عمر بن عبد العزیز و متوكّل است. «3»
ای عزیزان! ببینید كه این مرد چه كسان را قطب شمرده و اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله را واگذاشته و مزخرفات این مرد بسیار است، هر كه خواهد كه بداند، باید كه كتاب فتوحات را سیر نماید.
ای شیعیان! از امامان خود شرم نمایید و از محبّت این قوم حذر كنید و انصاف بدهید كه [آیا] محبّت این جماعت را با محبّت اهل بیت جمع میتوان نمود؟ رباعی:
ای مانده ز كعبه محبّت مهجورافتاده ز راه دوست صد منزل دور
با حبّ عمر دم مزن از مهر علیكی جمع توان نمود با ظلمت نور باز صاحب فواتح از این مرد عارف نقل نموده كه او شافعی را از اوتاد شمرده «4» و این طرفه
______________________________
(1). نام این كتاب «بهجة الدارین فی الامر بین الامرین» است كه در مجموعه شماره 6290 كتابخانه آیة الله مرعشی برگهای 1- 24 موجود است.
(2). میبدی، همان، ص 143
(3). همان، صص 156- 157
(4). بنگرید: میبدی، همان، ص 30 از فتوحات باب 335
ص: 646
[است] كه جمعی از نادانان میخواهند كه از آسمانها خبر دهند، با آن كه مسائل واجبی خود را نمیدانند. در كتاب كلینی حدیثی روایت شده كه، نشانه كذّاب آن است كه خبر دهد از آسمان و زمین و مشرق و مغرب و چون از وی سؤال حلال و حرام نمایی، خبری ندارند. «1» و از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده كه جاهل متعبّد همچو خر آسیا است، «2» رباعی:
جاهل ز كجا راه حقیقت داندطی كردن این بادیه كی بتواند
هر چند زند چرخ به جایی نرسدمانند خری كه آسیا گرداند پس ای شیعیان! باید كه دست بر دامن اهل بیت زده، فریبهای و هوی و دعوای كشف و كرامات این جاهلان پر لاف و گزاف نخورید. رباعی:
جمعی جاهل كه كشف اظهار كننددانایان را ز جهل انكار كنند
دانی ز چیست های و هوی این جمعجمع آمده در پس جهل تكرار كنند ای شیعیان! از برای خدا از روی انصاف بر این گفتگوها بنگرید و طریق حق اختیار نمایید و تعصّب را واگذارید و دین خدا را ضایع مسازید و آنچه از مذهب امامان ما علیهم السلام ظاهر و معلوم است، آن است كه با دوستان خدا و رسول و اهل بیت، دوست باید بود و با دشمنان ایشان دشمن كه اگر كسی با ایشان دعوای دوستی نماید، و با این حال دم از دوستی دشمنان دین زند، او از دشمنان دین خواهد بود.
فصل دویم از باب هیجدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: اگر حضرت مولانا از احوال خود مطلع شود، یقین شكم خود را چاك خواهد كرد، چه جای گریبان؛ و اللّه كه مرا تعصّب محی الدین و غیر او نیست، و لیكن مولانا فرق نكرده است درد دین را از درد نفس، و اگر احوال خود را نیكو مشاهده كند، مشغول اصلاح نفس خود خواهد شد، چه استبعاد كه شخصی به سبب كثرت مجاهده و ریاضت بر بعضی از احوال خود یا دیگران مطلع شود. از احوال كفار هند متواتر است كه به سبب ریاضت ایشان را ضیاء [صفای] نفس حاصل میشود و در احادیث نیز هست؛ پس اگر مؤمن صالحی را به واسطه ریاضت نفس و مجاهده، مكاشفات علوی و سفلی روی دهد، بود و اللّه كه این معنی حق است؛ و این فقیر را و جمعی كثیر از فقرا كه با این فقیر میبودند، ایشان را مكاشفات عظیمه حاصل شد.
اگر مولانا درد دین داشته باشد، بباید كه مدتی به ریاضت مشغول شود؛ اگر او را حاصل نشود، ده كتاب دیگر در ردّ این طایفه تصنیف نماید؛ و لیكن حبّ جاه و ریاست مانع است؛ خصوصا هر گاه كه این امراض مزمن شده باشد، بسیار ریاضت میباید كشید تا این
______________________________
(1). كلینی، كافی، ج 2، ص 340
(2). مجلسی، بحار الانوار، ج 1، ص 208
ص: 647
مهلكات زایل شود تا انوار تجلیّات جمالی و جلالی جلوهگر شود. و این مزخرفات كه از جمله كتابهای او سنّی نقل كرده، بر تقدیر حقیقت [حقیّت] محمول بر تقیّه است؛ چه در اكثر جاها در فتوحات حواله به رساله انشاء الدوایر كرده و در آن جا مذهب خود را بیتقیّه نقل كرده، و در زمان محی الدین در مصر تقیّه شدیده، چون زمانی بود كه خلفای بنی عباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند؛ در چنین زمانی اگر شما و ما میبودیم، زیاده از این تقیّه میكردیم. قطع نظر از آن كه هیچ كس این جماعت را مقتدا نمیدانند. سخنان خوب ایشان را خوب میدانند، «الحكمة ضالّة المؤمن» مقتدا و پیشوای خواص و عوام، ائمه هدی را میدانند. حتی كتب علمای موتی معتبر نیست كه قول المیّت كالمیّت.
پس اگر جمعی كتب فقه متقدمین را خوانند یا مطالعه نمایند، به واسطه ارتباط میخوانند و مطالعه میكنند. اگر فاضلی مطالعه كتب ایشان كند، به واسطه تحصیل زیادتی كمالات یا به واسطه ارتباط به كلام ائمه هدی و استنباط حقایق و معارف از كلام ایشان بد نخواهد بود. چه بسیاری از احادیث مشكله، مثل حدیث اسما و غیر آن از كلام محی الدین حل میشود؛ و در رساله انشاء الدوایر بر وجه اتمّ مشروح شده، و لیكن از بدع محدثه كه موجب اضلال اكثر جهله شده است، آن است كه جمعی از جهله به مجرد كوره سوادی، احادیث اهل بیت را موافق هوای نفس، هر چه به خاطر ایشان رسد، حل مینمایند و نفی قرآن و حدیث و تفسیر و كتب علما و استنباطات ایشان میكنند و هیچ كس از بدعتهای ایشان جامه چاك نمیكند كه نه درس خواندهاند و نه محدّثی دیدهاند و نه از عالمی چیزی شنیدهاند. مع هذا سر به سر راضی نمیشوند، نفی جمیع علمای احیا و اموات میكنند و همه را نسبت به ضلال و اضلال میدهند و از حال خود و اضلال خود خبر ندارند. بیت:
نه اصولت محكم آمد نه فروعشرم بادت از خدا و از رسول «1» و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب هیجدهم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: بر حضرت آخوند مخفی نماند كه احوال فقیر، پیروی اهل بیت پیغمبر است و اتباع احادیث ایشان، و این حالت گوئیا در نظر تابعان حلاج و بایزید خوشاینده نیست. عدالت پناها! این لفظهای ركیك ناخوش چیست كه استعمال میفرمایید؟ از خدا شرمنده نمیشوید؟ در
______________________________
(1). در حاشیه مرعشی: باید دانست كه این بیت را كاتب بیدیانت اصلاح نموده بود. حضرت آخوند مولانا محمد تقی مجلسی نوشتهاند به این طریق كه: نه اصولت محكم آمد نه فروع/ شرم بادت از خدا و از رسول. و ظاهرا چون در این فصل قسم خوردهاند كه مكاشفه حق است، در همین فصل چندین غلط از ایشان سر زدن، از باطن شرع باشد.
ص: 648
واقع كسی كه نفس خود را این چنین اصلاح نموده باشد، گنجایش دارد كه كسی را نصیحت نماید؟ و دیگر بیان كردیم كه محی الدین از مخربان دین است. پس توجیه سخنان باطل او نمودن، موجب خرابی دین است. در واقع از خدا شرمنده نمیشوی كه احتمال این مقام عالی از برای این ضال گمراه میدهی؟ با آن كه حضرت سید المرسلین محتاج بود كه جبرئیل نازل شود و او را از احوال ماضی و مستقبل خبر نماید؛ و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام محتاج به اخبار و تعلیم حضرت رسالت پناه بود؛ و حضرت یعقوب پیغمبر در مدّت مدید از یوسف و برادرانش بیخبر بود و حضرت سلیمان بن داود از شهر سبا و بلقیس خبر نداشت، تا آن كه به اخبار هدهد مطلع شد؛ و حضرت موسی از صحبت سامری بیخبر بود و بر معلومات خضر مطلع نبود؛ پس حضرت آخوند این شقی را اكمل از پیغمبران میداند و از [آن] طرفهتر كه نسبت كشف به كافران هند میدهد، با آن كه اجماع اهل اسلام است كه خبر از غیب دادن معجزه انبیا و اوصیا است و كلام مجید نیز ناطق است بر این كه حق تعالی واقف بر غیب نمیسازد مگر رسولان را. در سوره قل اوحی فرموده است كه: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ «1» و دیگر باطن شرع مدد كرده كه حضرت آخوند غلط دیگر هم نموده، فرمودهاند كه متواتر شده كه كافران هند را از ریاضت، صفای باطن به هم میرسد و ندانستهاند كه اتفاق اصحاب اصول و ارباب عقول است كه تواتر مخصوص محسوسات است و صفای باطن امری است غیر محسوس؛ پس چون میتواند بود كه متواتر شود؟ آری! خبرهایی كه كافران میدهند، از قسم محسوس است و میتواند بود كه متواتر شود؛ اما دلیل بر صفای باطن نیست؛ چرا كه میتواند بود كه بعضی از اخبار ایشان از روی حدس باشد و بعضی بنا بر مكر و خدعت باشد كه جاسوسان داشته باشند كه از احوال مسلمانان ایشان را خبر نمایند و احتمالات دیگر نیز میرود.
پس با این همه احتمال، چون حضرت آخوند جزم فرمودهاند كه ایشان صاحب صفای باطناند، امید كه حق تعالی حضرت آخوند را به راه راست آورد و دعوایی كه حضرت آخوند در مكاشفه نمودهاند، ظاهرا بیخبط دماغی نمیشود؛ و گوئیا این كشف آن چنان باشد كه بعد از ریاضتی كه متعارف تابعان حلّاج و بایزید است، دماغ ایشان پریشان میشود و مقدمات مالیخولیا ظاهر میشود و بعد از آن چشم بر هم گذاشته، عالمی دیگر در نظر میآورند و در عالم خیال سیرها میكنند و هر چه میبینند، گمان میكنند كه آن چنان هست كه دیدهاند؛ و اگر چنان چه این طریقه حق میبود، اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و اله
______________________________
(1). جن، 26
ص: 649
تعلیم اصحاب خود مینمودند.
دیگر دعوای این نمودهاید كه ما حبّ جاه و ریاست داریم. به هر حال بفرمایید كه از كجا بر شما معلوم شد؟ اگر از راه كشف معلوم شده باشد، زینهار كه دیگر بر كشف اعتماد مكنید كه بر خلاف حق و واقع خبر میدهد؛ و در واقع اگر چنانچه حبّ ریاست بر نفس ما غالب میبود، میبایست كه گفتگو از بطلان حلّاج و بایزید ننماییم و عالمی را به گفتگوی خود نیندازیم؛ چرا كه اكثر عوام فریب این طایفه خوردهاند و مست محبّت ایشان گردیدهاند. «1»
عزیزا! غلطهایی كه در این رساله نمودهاید، دلیل واضح است بر بطلان كشف شما؛ چرا كه كسی كه امور سماوی و ارضی بر وی منكشف شود، این مقدار نامربوط نمیگوید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] كه فرمودهاند: در چنین زمانی، اگر ما و شما میبودیم، زیاده بر این تقیّه میكردیم، میگوید: گوییا حضرت آخوند را این مطلب افتاده كه حاشیه این رساله را همه جا سیاه نماید و اگر نه این همان گفتگویی است كه پیش از این كردند و جواب از آن دادیم؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] میگوید: خدا گواه است كه ما مردمان را به ضلالت نمیاندازیم، بلكه مردمان را به راه حق كه طریق اهل بیت نبوّت است، راهنمایی میكنیم و گوییا كه تابعان حلّاج و بایزید طریق اهل بیت علیهم السلام را ضلالت میدانند و ترویجش را اضلال میشمارند و اگر چنانچه خواهی كه اندكی از سواد ما را بدانی، باید كه رسالهای را كه در امر بین الأمرین نوشتهایم، «2» مطالعه نمایی؛ و اگر چه فهمیدن همه مطالب آن گوئیا شما را میسّر نیست، و لیكن آن قدر توانید فهمید كه به بیانصافی و بیشرمی و بیحیایی و بیادبی خود اعتراف نمایید؛ اگر چه تابعان حلّاج و بایزید را انصاف و قوّت انفعال كمتر میباشد؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب نوزدهم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دلیل دیگر آن كه از كتابها و گفتگوهای ایشان معلوم میشود كه ایشان كسی را بد نمیدانند و صلح با كل كاینات كردهاند، بلكه ابلیس را كه خدا و رسول مذمّتش بسیار نمودهاند، این طایفه او را به غایت دوست میدارند؛ و از ابن ابی الحدید سنّی نقل شده كه در شرح نهج البلاغه گفته كه احمد غزالی از طوس به بغداد آمد و در آن جا وعظ گفت و طریق منكری در واعظی پیش گرفته و تعصّب ابلیس میكشید و میگفت كه او سیّد موحّدین است؛ و روزی بر منبر گفت:
______________________________
(1). این اعتراف، نشانگر دامنه نفوذ تصوف در میان عامه مردم در اوائل نیمه دوم قرن یازدهم هجری است.
(2). درباره این رساله، پیش از این توضیح دادیم.
ص: 650
هر كه یاد نگیرد توحید را از ابلیس زندیق است. «1»
و حكایت دیگر از او نقل نموده كه از آن ظاهر میشود كه این ملعون، ابلیس را كاملتر از حضرت موسی دانسته و دیگر گفتگوهای ملحدانه از وی نقل كرده؛ و از نفحات جامی نقل شده كه احمد غزالی «2» میگفته كه شیخ ابو القاسم كرّگانی «3» نگفتی ابلیس چون نام او بردی، گفتی: خواجه خواجگان. «4»
ای عزیزان! بنگرید كه محبت عمر چگونه دلهای ایشان را سیاه ساخته كه ابلیس را پیشوا و راهنمای خود میدانند.
فصل دویم از باب نوزدهم: محشی [مجلسی] میفرماید: نمیدانم كه حضرت مولانا در كدام كتاب دیده كه این طایفه هیچ كس را بد نمیدانند. خود نقل فرمودهاید كه این طایفه شیعیان را بد میدانند؛ بلی جمعی مشغول اصلاح نفس خود شدهاند و از غیر حق سبحانه و تعالی پرداختهاند و میگویند كه ما را شرم میآید كه با این همه صفات مهلكه، مشغول بدی جمعی شوید كه بدی ایشان را بر ما ظاهر نیست؛ چنان كه در نهج البلاغه حدیث در این باب هست و همچنین در سایر كتب حدیث. و اما جمعی كه بدی ایشان را دانند، لعن ایشان را از اعظم طاعات میدانند؛ و اقوال متصوّفه اهل سنت مثل احمد غزالی و غیر آن، بر شیعیان حجّت نمیشود؛ بر تقدیر صدق، آن چنان كه مكرّر گذشت. و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب نوزدهم: ماتن [قمی] در اصل جواب محشی [مجلسی] رساله میگوید: این گفتگو از مقالات مشهوره ایشان است و نقل نمودیم كه احمد غزالی و كرّگانی كه استادان اهل این طریقهاند، در باب ابلیس چه اعتقاد داشتهاند؛ و تأویلی كه حضرت آخوند از جانب ایشان نمودهاند، بیوجه است؛ چرا كه بنا بر آنچه مذكور شد این جماعت اهل جبرند و فعل نیك و بد را به خدا نسبت میدهند؛ پس ایشان را لازم است كه كسی را بد ندانند و همچنین وحدت وجود كه این جماعت از رهبانان نصاری فرا گرفتهاند، نیز تقاضا میكند كه ایشان كسی را بد ندانند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اوّل از باب بیستم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: این طرفه كه بعضی از
______________________________
(1). ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 107
(2). برادر ابو حامد محمد غزالی، فارسی نویس (نویسنده سوانح) و عارف قرن پنجم و متوفای 517. درباره وی بنگرید: جامی، نفحات الانس، صص 379- 380
(3). ابوالقاسم علی كرّگانی (380- 469) از مشایخ صوفیه منسوب به كرّگانی، دیهی از دیههای طوس كه هم اكنون نیز در بخش چناران شهرستان مشهد به نام كوركون موجود است. درباره وی بنگرید: تعلیقات اسرار التوحید، ج 2، ص 677- 678
(4). جامی، عبد الرحمان، نفحات الانس من حضرات القدس، ص 420
ص: 651
دوستان اهل بیت فریب ایشان از این راه خوردهاند كه ایشان طریقه خود را به معروف كرخی میرسانند و معروف دربان حضرت امام رضا علیه السلام بوده، ندانستهاند كه این طریقه نور بخش [م 869] «1» است؛ و نقل شده كه این مرد دنیا دوست، خروج كرد و مریدان، وی را امام و مهدی میخوانند، تا آن كه در زمان شاهرخ او را با مریدان گرفتند كه بكشند؛ عاقبت نكشتند و او را مقیّد ساخته؛ هیجده ماه در حصار اختیار الدین حبس نمودند و عاقبت او را مقیّد به بهبهان بردند و نگاهداری مینمودند؛ پس بار دیگر خروج نموده، كردان خیلی به وی گرویدند و این مرد با این حال، طریقه خود را از جماعتی نقل نموده كه بعضی به شقاوت مشهورند و بعضی مجهول و در میان شیعه غیر معروفند و از جمله ایشان علاء الدوله سمنانی است؛ و پیش از این بیان كردیم كه این مرد از جمله اشقیاست؛ و دیگر از جمله راویان این طریقه، احمد غزالی است و دانستی كه این مرد نیز از اشقیاست و از مریدان خاص ابلیس است و پیران این طایفه، كلاه و خرقه از وی دارند.
فصل دویم از باب بیستم: محشی [مجلسی] میفرماید: بسیار عجب [است] از مولانا كه گفتههای عوام را حجّت میسازد، علمای این فن، این طریقه را از احادیث اهل بیت كه مفسّر كلام مجید ربانی است، اخذ نمودهاند؛ و قرآن و احادیث مشحون است از این طریقه.
اگر عامی گوید كه مشایخ اجازه ما اینها [یند] اعتبار نخواهد داشت، و در این مدت مدید كه با خواص و عوام این طایفه صحبت داشتیم، از نادری از ایشان شنیدیم؛ قطع نظر از آن كه ضعف مشایخ اجازه، ضرر ندارد، هر گاه طریقه متواتر باشد. و این طایفه قطع نظر از قرآن و حدیث كه مستند ایشان است، در هر طبقه زیاده از عدد تواتر طریقه خود را به اهل بیت میرسانند؛ و لیكن عوام چون اینها را نمیدانند، معروف كرخی و كمیل بن زیاد نخعی را مستند خود میسازند و میگویند كه مشایخ ما به ایشان میرسند. «2» اگر مشایخ اجازه قرآن ضعیف بوده باشند، چنان كه در كتب اجازه مسطور است، یا كتب اربعه، قدح در حجّت قرآن و حدیث نمیكنند، «3» چون متواترند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیّم از باب بیستم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: حضرت آخوند در برابر گفتگوی ما كه گفتهایم كه تابعان حلاج و بایزید، طریقه خود را به معروف كرخی میرسانند و راویان طریقه، یا مخالف مذهبند یا مجهول الحال، چنین فرمودهاند كه این طریقه عامیان است، بلكه علمای این فن، این طریقه را از احادیث اهل بیت فرا گرفتهاند. ببینید كه حضرت آخوند چون خود را رسوا مینماید. در پیش فرمودند كه طریقه
______________________________
(1). درباره او بنگرید: شیرازی، طرائق الحقایق، ج 2، ص 319
(2). در مرعشی و ملی: میرسانند.
(3). در ملی: میكنند.
ص: 652
این جماعت سرّ است و به همه كس نگفتهاند و حكم كردند كه علمای ظاهر از این سرّ بی بهرهاند؛ و دیگر فرموده كه بیپیر و مرشد به این طریق نمیتوان رسید؛ و در این جا میگویند كه این طریقه را از احادیث بیرون آوردهاند. پس اگر این طریقه از احادیث معلوم شود، پس سرّ نخواهد بود، و بیپیر این طریقه را توان به دست آورد. به همه حال، این مرد آدمی را نه از اهل شریعت میتوان دانست، و نه از اهل طریقت؛ چرا كه اهل شریعت را اهل ظاهر میدانند و طریقه اهل طریقت را طریق عامیان میداند. و از این طرفهتر كه بعد از آن كه قبول ضعف راویان این طریقه نمودهاند، فرمودهاند كه طریقه ایشان متواتر است.
عزیزا! بعد از آن كه گفتی كه طریقه را از احادیث گرفتهاند، دعوای تواتر طریقه بیمعنی است؛ و دیگر چون تواند بود كه این طریقه متواتر باشد، با آن كه دو كس را از اهل این طریقه به دلیل نرسانیدی كه شیعه باشند؛ و اعتراف نمودی كه اكثر اهل این طریقه سنّیاند و سنیّان خود محرم اسرار اهل بیت نیستند. پس گفتگوی حضرت آخوند از دو وجه بیرون نیست، یا آن است كه تصور معنی تواتر نكردهاند، یا آن است كه تعصّب میورزند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و یكم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: با آن كه دربانی دلیل خوبی معروف [كرخی] نیست، بلكه اگر او از صلحای شیعه میبود، متقدمان علمای شیعه او را در كتابهای خود ذكر مینمودند، و از خوبیهای وی میگفتند و او را در میان سنّیان این شهرت عظیم نمیبود، بلكه ممكن است كه مأمون او را به رسم جاسوسی دربان آن حضرت ساخته باشد كه از خصوصیات احوال آن حضرت مطلع شود. و دیگر دربانی دلیل خوبی نیست، كه اگر چنین میبود، انس [بن مالك] كه دربان حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و اله بود، میبایست كه از خوبان صحابه باشد، حال آن كه از ملاعین است.
فصل دویم از باب بیست و یكم: محشی [مجلسی] میفرماید: عدم ذكر شخصی به واسطه شهرت او نزد عامه و عدم نقل احادیث، دلیل عدم خوبی نیست، چنان كه مخفی نیست، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیم از باب بیست و یكم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
مكرر بیان نمودیم كه شهرت تمام به خوبی و ولایت در میان سنّیان، و مجهول بودن در میان شیعیان، دلیل تسنّن است، چنان كه بر صاحب طبع سلیم پوشیده نیست، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و دویم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: دیگر بدان كه این طایفه چون به كمال رسند، نیك و بد و كفر و ایمان در نظر ایشان یكسان نماید، و بنا بر این است كه ملّای روم، فرعون را موسی نام كرده، میگوید، بیت:
ص: 653 چون كه بیرنگی اسیر رنگ شدموسی ای با موسی ای در جنگ شد پس هر كه اندك فكری كند، یقین خواهد كرد كه این مذهب، غیر مذهب شیعه است. و دلیل دیگر آن عشقبازی مجازی به دختران و پسران نزد این جماعت كمال است، و آن را سبب وصول به حق تعالی میدانند. و در فواتح به پیران این طایفه، عشقبازیها نسبت داده، مثل نجم كبرا و شیخ روزبهان و غیر ایشان؛ «1» و آن چه از مذهب امامان ما معلوم است، مذمّت محبّت دنیاست و تعلق به غیر حق تعالی؛ و دیگر آن كه این جماعت، رغبتی به مسجد و نماز جماعت و دیگر سنتهای پیغمبر صلی الله علیه و اله ندارند و نمازها را در غالب اوقات در خانقاه ضایع میسازند؛ و آن چه از مذهب امامان ما ظاهر میشود، خلاف این است. و روایت شده كه هر كسی كه همسایه مسجد باشد و نماز را در خانه گزارد، نماز او نماز نیست. «2»
فصل دویم از باب بیست و دویم: محشی [مجلسی] میفرماید: عجب از ادراك درّاك مولانا؛ از كجا مشخص فرمودند كه مولانا فرعون را موسی نام كرده؛ چرا هارون و خضر نتواند بود؟ دیگر آن كه [مگر] آخوند قرآن نمیخواند، حكایت لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی «3» هارون و حكایت مجادله موسی و خضر را فراموش نمودهاند؛ پس ممكن است كه مراد مولانا این باشد كه تا در این نشأه تكلیفاند [مكلّفاند] محبّت [بحبّ] فی اللّه و بغض فی اللّه؛ و چون از تكلیف به جنون یا مرگ بیرون رفتند، دیگر جنگ تكلیف نیست.
و این كه فرمودهاند كه مذهب این طایفه عشقبازی است، اگر عوام را میگویند، عوام طلبه نیز با ایشان مشتركند، و كردارهای عوام حجّت نمیشود؛ و اگر خواص را میفرمایند، خواص، محبت غیر حق تعالی را كفر میدانند و آن كه سنّی نقل افترایی به جمعی كند، بیثبوت شرعی، نقل آن مشروع نیست. و اگر شخصی مبتلا به عشق شود، معاقب نخواهد بود، هرگاه مقدمات آن اختیاری نبوده باشد. مجملا هرگاه شخصی در مقام باطلی افتاد، ملاحظه نمینماید از نقلها، هر چه بر زبانش میآید، موافق خواهش نفس میگوید، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل سیوم از باب بیست و دویم: ماتن [قمی] در جواب میگوید: این تأویلی كه حضرت آخوند فرمودهاند، به خاطر هیچ صاحب شعور نمیرسد، و طبع سلیم از قبول آن ابا دارد. امّا چون حضرت آخوند مست محبّت این طایفه شده، و در مقام اصلاح حال این طایفه است، هر چه به خاطرش میرسد، میگوید و بر قبح آن مطلّع نمیشود؛ و ندانسته كه
______________________________
(1). میبدی، همان، صص 160- 161
(2). طوسی، تهذیب، ج 1، ص 92؛ ج 3، ص 6
(3). طه، 94
ص: 654
میان موسی و هارون و موسی و خضر جنگی نبوده؛ و به هر تقدیر، تسلیم، شعر بیمعنی میشود؛ چرا كه مناسبت [مثلیّت] هارون و خضر با موسی مشروط به این نیست كه بیرنگی اسیر رنگ شود؛ و نیافتهاند كه این گفتگوها بنا بر قول به وحدت وجود است كه این طایفه قایل به آن شدهاند. و این تأویل دیگر كه به مرگ و جنون، جنگ تكلیفی بر طرف میشود، بسیار بیوجه و بیصورت است، چنان كه بر صاحب طبع سلیم و رأی مستقیم پوشیده نیست.
و انكار این كه این جماعت عاشقی مجازی به زنان و دختران و پسران را كمال میدانند، وجهی ندارد؛ و اگر چنان چه حضرت آخوند، تتبع كتب این طایفه بنماید، در این باب خاطر جمع خواهد شد. قاضی میر حسین «1» در نسبت عاشقی به پیران این طایفه افترا نكرده، و پیشتر گفتیم كه، چون تواند بود كه شخصی دیوانه نباشد و این نوع افتراها را در كتاب خود نقل نماید! و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
فصل اول از باب بیست و سیوم: ماتن [قمی] در اصل رساله میگوید: به هر حال، ای دوستان علی بن ابی طالب علیه الصلاة و علیه السلام! تا كی كلام این طایفه را بسازید و تأویلات دور بنمایید. اگر چنانچه این معقول باشد، همه مذهبها [مذاهب] را یكی میتوان كرد؛ به هر حال از خدا شرم كنید و از پیغمبر و اهل بیت علیهم الصلاة و علیهم السلام خجل شوید و از پیران خانقاهی كه غولان راه دینند، گریزان گشته، پیروی علمایی كه نایبان ائمهاند، بنمایید. رباعی:
روبه صفتی چند كه پیران توانَدچشمی بگشا كه جمله شیطان تواند
پرهیز كن از چلّه نشینان كین قومپنهان شده در كمین ایمان تواند رباعی:
آن قوم كه در صومعه رقصان شدهانداز مسجد و مدرسه گریزان شدهاند
این قوم ز امر حق گریزان گشتهدر گوشه خانقاه پنهان شدهاند ای عزیزان! ظاهرا بعضی فریب این طایفه، از این راه خوردهاند كه در كتابهای خود دم از تقوی و ورع و زهد بسیار زدهاند و طریق مجاهده با نفس بیان نمودهاند و علاجها از برای هر یك از مرضهای نفس ادا كردهاند، و گمان كردهاند كه تصوّف همین است، و خبر از اعتقادات باطل ایشان ندارند، و غافل شدهاند كه در هر مذهب، ریاضت كشان و جهاد كنندگان با نفس میباشند، خصوصا در میان نصرانیان، مثل فرنگی و ارمنی؛ و دلیل دیگر بر بطلان مذهب این جماعت آن كه ایشان قائل به وحدت وجودند و گمان كردهاند كه غیر
______________________________
(1). میر حسین میبدی صاحب شرح دیوان منسوب به امام علی (ع) كه ملا محمد طاهر از آن كتاب با نام فواتح یاد كرده و پیش از این درباره آن توضیحاتی آوردیم.
ص: 655
خدا چیزی نیست، و هر چه هست عین خداست، و تشبیه به دریا و موج میكنند، یعنی حق تعالی به منزله دریاست، و خلق به منزله موج دریا؛ و میگویند اگر چه موج در خیال، غیر دریاست، اما در واقع عین دریاست و آن چه از مذهب ائمه علیهم السلام ما معلوم است بطلان این قول است؛ و ظاهرا كه تابعان منصور این اعتقاد را از نصرانیان فراگرفته باشند؛ و از شخصی شنیدم كه از بعضی ریاضت كشان ارمنی نقل میكرد كه میگفته، مذهب ما در وحدت وجود مثل گوشه نشینان شماست. و خود از بعضی از ریاضت كشان فرنگ در بغداد شنیدم كه اظهار اعتقادی مینمود كه عین اعتقاد این جماعت است.
خاتمه در بیان طریق نور بخش كه پیروان حلّاج بدان مینازند، و شیعیان را فریب میدهند كه این طریقه معروف كرخی است و او دربان حضرت امام رضا علیه السلام بود. ابو سعید محمد نور بخش [م 869] مرید اسحاق ختلانی است، و اسحاق مرید محمود مزدقانی است، «1» و محمود مرید، علاء الدوله سمنانی است، و علاء الدوله مرید عبد الرحمن اسفراینی است، و عبد الرحمن مرید نجم كبراست، «2» و نجم الدین مرید عمّار یاسر اندلسی «3» است، و عمّار مرید ابو نجیب سهروردی است، و ابو نجیب مرید احمد غزالی است، و احمد مرید ابوبكر جولاه [نساج] است، «4» و او مرید [ابو] علی كاتب است، و علی مرید ابو علی رودباری است، و ابو علی مرید جنید بغدادی است، و جنید مرید سرّی سقطی است، و سرّی مرید معروف كرخی است. «5»
ای دوستان اهل بیت! نظر كنید و ببینید كه پیروان حلّاج، چه پیران اختیار نمودهاند و طریقه اهل بیت را كه علمای دیندار روایت نمودهاند، واگذاشتهاند، و طریقه دشمنان اهل بیت را پیش گرفتهاند. اعوذ باللّه السمیع العلیم من همزات الشیاطین و أعوذ بالله ان
______________________________
(1). بر اساس طریقهای كه در میان مشایخ نور بخشیه هست، خواجه اسحاق ختلانی مرید سید علی همدانی و سید علی مرید شیخ محمود مزدقانی بوده است.
(2). در سلسله مشایخ چنین آمده است كه اسفراینی مرید شیخ احمد ذاكر فانی است و شیخ احمد مرید شیخ علی بن لالاست و او مرید شیخ نجم الدین كبری.
(3). در ملی و مرعشی: بدلی
(4). در سلسله مشایخ آمده است كه ابوبكر نساج مرید ابو القاسم كرّگانی و ابو القاسم مرید ابو عثمانی مغربی و وی مرید ابو علی كاتب است.
(5). بنگرید: شیرازی، طرائق الحقایق، ج 2، صص 320- 321 (شیرازی از مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز اثر شیخ محمد باسیری نوربخشی- جانشین سید محمد نوربخش- این سلسله را با تغییراتی كه در پاورقی آوردیم، نقل كرده است).
ص: 656
یحضرون انّ الله هو السمیع العلیم. تمّت بعون اللّه تعالی.
فصل دویم از باب بیست و سیم: محشی [مجلسی] میفرماید: در این كه جماعتی كثیر غولان راهند [و از خدا و رسول خبری ندارند] حرفی نیست، و بر همه كس لازم است كه از ایشان و از اقوال و افعال ایشان دور بوده باشند؛ و همیشه غولان راه از طرفین بوده و هستند، و بر مرید حق سبحانه و تعالی لازم است كه پیروی شخصی كند كه ظاهرش به انوار شرع آراسته باشد و باطنش از كدورات نفسانی پیراسته باشد، و طریقه اهل بیت را شعار و دثار خود سازد [ساخته]؛ لمحهای از مكاید نفس ایمن نباشد؛ و الیوم این معنی به غایت كمیاب است كه أولیایی تحت قبائی لا یعرفهم غیری؛ بلكه مشروع نیست عوام را مطالعه اكثر كتب صوفیّه؛ چون جمعی از متصوّفه سنّی بودهاند و شیعه و سنّی به یكدیگر مخلوط شدهاند و شیعیان نیز اظهار تقیّه كردهاند، بلكه بر همه ایشان لازم است كه طلب علوم دینیّه از علمای فی اللّه بكنند و بعد از تحصیل علوم متوجه تصفیه نفس به ریاضات و مجاهدات شوند و در خدمت پیر كامل. و محمل سخنان وحدت وجود و غیر آن را به زبان جاری سازند، زیرا كه این سخنان به حسب ظاهر كفر است و زندقه، و محلهای او بسیار دقیق است و همه كس نمیتواند یافت، تا آن كه فضلای علما كه قائل به آن شدهاند، مثل مولانا جلال و مولانا شمس الدین محمد خفری، و غیر ایشان معلوم نیست كه فهمیده باشند؛ زیرا كه درك این معانی، فوق عقل است و تا نور كشف بعد از ریاضات بسیار و مجاهدات بیشمار دست ندهد، بویی از آن نمیتوان برد. و شیخ بهاء الدین محمد رحمه الله مجملی از این معانی بیان كرده است در شرح چهل حدیث. و روزی این حقیر از شیخ مرحوم پرسیدم كه حدیث كمیل كه مستند صوفیّه است در وحدت وجود، صحیح است؟ فرمودند كه از آن گذشته است كه شك در آن توان كرد. و از آن جمله شیخ عبد الرزّاق تصحیح او نموده و او از شیخ نور الدّین عبد الصّمد نطنزی نقل كرده است و ایشان از معظم علمای شیعهاند و حالات ایشان از آن گذشته كه شرح توان كرد. گفتم كه، شرح فرمایید، گفتند كه، تا كسی ریاضات بسیار نكشد، به آن نمیتوان رسید، و نقل كرد كه روزی یكی از فضلای این شهر كه مولانا خواجه جان نام او بود، نزد من آمد كه من دیشب فكر بسیار كردم تا معنی وحدت وجود را یافتم. من در جواب گفتم كه، آخوند! پیر شما كیست؟ گفت: پیر یعنی چه؟ گفتم: چند سال است كه شما ریاضت كشیدهاید؟ گفت: هیچ؛ گفتم: پس این معنی كه شما یافتهاید غیر معنایی است كه صوفیّه میگویند؛ زیرا كه همه متفقاند كه اگر كسی پیر كامل داشته باشد، و چهل سال در خدمت او ریاضت كشیده باشد، ممكن است كه بر وی كشف شده باشد؛ شما كه پیر ندارید و ریاضت نكشیدهاید، البته آن چه یافتهاید، غیر آن چیزی است كه صوفیان میگویند. نقل مكنید كه مبادا كار مشكل شود [گردد]. مطلبش این بود كه مبادا ما را باید
ص: 657
حكم به كفر و نجاست شما كردن؛ و اگر بعضی از سخنان شیخ عطار یا مولانا را شخصی مطالعه نماید كه در زهد و موعظه است، البته نسبت به عوام قصور ندارد، اگر چه اجتناب اولاست كه مبادا بلغزد.
اما علما، هر چند بیشتر مطالعه نمایند و بیشتر نقل كنند، از برای ایشان بهتر است؛ و اگر در این میان گفتگوها زیادتی رفته باشد، امید كه نگیرند و حمل بر تعصّب و عناد نفرمایند، بلكه محض رضای الهی دانند، فیما تعلم هر چند كه خود معترفم به تقصیر، و همه غم این است كه چرا دور ماندهایم؛ امیدواریم كه حق سبحانه و تعالی همه را هدایت نماید و به أحسن طرق فایز گرداند، بجاه محمد و آله الطاهرین.
فصل سیم از باب بیست و سیم: ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید:
این گفتگویی است كه حضرت آخوند پیشتر نمودند و جواب از این، آن است كه حقّ است كه علما بر دو قسم میباشند؛ طایفهای از ایشان كه به زیور شرع آراسته باشند، هادیان دینند و امناء رب العالمیناند؛ و طایفهای دیگر كه به محبّت دنیا مبتلا گشته، پیروی نفس امّاره مینمایند، مخرّبان و مفسدان دینند. و امّا تابعان حلاج و بایزید، همگی غولان راهاند.
حق تعالی شیعیان اهل بیت را از شرّ این طایفه نگاه دارد [نگاه داری نماید]؛ و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
دیگر ماتن [قمی] در جواب محشی [مجلسی] میگوید: گفتگوهای حضرت آخوند همه نقیض یكدیگرند. پیش از این مذكور ساخت كه طریقه این جماعت متواتر است؛ پس هر گاه متواتر باشد، چه حاجت به پیر كامل است؟ و اگر فرض كنیم كه پیر كامل در طریق ریاضات و مجاهدات در كار باشد، باید كه به قول هیچ پیر عمل نكنند، مگر پیری كه پیران او تا به حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله یا امام علیه السلام همه كامل و صالح باشند، و ما پیشتر بیان كردیم كه پیران این طریقه، همه یا مخالف دین شیعهاند و یا مجهولانند؛ پس به قول هیچ پیری از پیران حضرت آخوند عمل نمودن جایز نباشد.
و دیگر این كه فرمودهاند كه سخنان این جماعت به حسب ظاهر كفر است، همین مذمّت ایشان را بس است كه بر خلاف طریقه حضرت رسالت پناه و ائمه معصومین علیهم السلام عمل نمودهاند و به ظاهر، خود را كافر ساختهاند؛ و حال آن كه مرشدان كامل كه حضرت پیغمبر صلی الله علیه و اله و ائمه معصومین علیهم السلاماند، میفرمایند كه اتّقوا من مواضع التّهم، «1» یعنی بپرهیزید از جاهایی كه محل تهمت است.
دیگر در باب وحدت وجود گفتگوهای عامیانه مینمایند و به نقل و حكایت اكتفا
______________________________
(1). مجلسی، بحار الانوار، ج 33، ص 509
ص: 658
میفرمایند، و به قول بیدلیل، عامیوار عمل میكنند. به هر حال فكر خود كن كه از حق، پردور شدهای و به راه باطل افتادهای، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم.
بعد از آن ماتن [قمی] گفتگو را به این دو سه كلمه ختم نموده است: حضرت آخوند به این قصه خوانیها شاید كه بعضی از عوام را كه قوت تمیز نداشته باشند، فریب تواند داد، و امّا اهل علم و اهل شعور به این گفتگوها فریب نمیخورند، و اللّه یهدی من یشاء الی صراط مستقیم. تمّت
اگر كسی از این بهتر خواهد كه بر این مطالب وقوف حاصل كند، «1» باید كه كتاب توضیح المشربین و تنقیح المذهبین را مطالعه نماید. و السلام علی من اتّبع الهدی؛ و صلی اللّه علی محمد المصطفی و آله الائمة النجباء و سلّم تسلیما كثیرا كثیرا. تمّت. «2»
______________________________
(1). در مرعشی: اگر كسی خواهد كه بهتر از این، برین مطالب وقوف یابد.
(2). در حاشیه نسخه مرعشی آمده است: تم كتاب اصول الفصول و الحمد لخالق النفوس و العقول، و الصلاة و السلام علی حبیبه و صفیّه الرسول محمد و خلیفته سیف الله المسلول و زوج البتول امیر المؤمنین و امام المتقین و آلهما و اولادهما ائمة المعصومین الی یوم الدین.
در هیچ یك از دو نسخه تاریخ كتابت وجود ندارد؛ اما از وضع كلی نسخه میتوان یقین كرد كه نسخهها از دوره صفوی است.
ص: 659